این استراتژی شامل سه EMA میشود که پریودشون 10 و 25 و 50 هست. سیگنال call وقتی صادر می شود که EMA10 دو EMA25 و EMA50 را رو به بالا قطع کند. سیگنال put هم وقتی هست که EMA10 دو EMA25 و EMA50 را رو به پایین قطع کند. انصافا ساده و راحت بود.
تا اینجا خیلی خلاصه گفتیم. حالا یه کمی بیشتر استراتژی فارکس را بررسی کنیم. بعد از اینکه سه مووینگ اوریج Moving Average را به نمودار اضافه کردید، به آنها خوب نگاه کنین ببینین در صعود و نزول کدوم بالاتر است؟ کدوم پایینتر است؟ هدف اصلی مووینگ اوریج تفهیم حرکت و واکنش قیمت برای تریدر است. علاوه بر آن خود مووینگ اوریج نقش حمایت و مقاومت را بازی می کند.
به عنوان مثال اگه دوره مووینگ اوریج را 20 انتخاب کنیم، میانگین قیمت بسته شدن 20 کندل گذشته را محاسبه می کند و در نمودار رسم می شود. بنابراین با اضافه شدن کندل جدید دوباره محاسبه می شود و با نمودار پیش میرود.
انواع اندیکاتور Moving Average
مووینگ اوریج ها متنوع هستند:
EMA : Exponential Moving Average
SMA : Smoothed Moving Average
LWMA : Linear Weighted Moving Average
در این سیستم شما فقط نیاز به EMA دارید با دوره های 10 و 25 و 50 .
فرمول محاسبه EMA طوریه که نسبت به تغییر قیمت حساسیت بیشتری نشون میدهد. به تصاویر زیر نگاه کنید.
خب دیگه همه چیز واضح است. باید صبر کنیم تا EMA10 ، دو EMA دیگر را قطع کند تا وارد معامله بشیم. اگر به سمت پایین قطع کند میشود PUT و اگه به سمت بالا قطع کنه میشه CALL .
یه نکته مهم:
قرار بر این نیست که هر بار که این استراتژی سیگنال ورود داد یعنی هر بار که EMA10 دو EMA دیگه را خنثی کرد، شروع یه روند جدید باشه و ما از ابتدا تا انتهای اون روند سود کنیم. قطعا سیگنال خطا هم زیاد دارn. ممکنه کراس صورت بگیرn و تریدر وارد بشود و خیلی زود دوباره کراس عکسش اتفاق بیافتد. پس سعی کنید روندها را بشناسید. اگه در پایان موج اصلاحی این سیگنال صادر بشود خیلی عالیست. اگه بازار توی حالت رنج بیافتد سیگنال های اشتباه زیادی بوجود میاد. این را گفتم که یک نگاه کلی تری نسبت به چارت داشته باشید و سیستم خودتان را کامل تر کنید. علاوه بر آن روانشناسی بازار و مدیریت سرمایه هم که خیلی مهم هست.
استراتژی باینری آپشن دو اندیکاتور مووینگ اوریج (2)
SMA یکی از چند نوع موینگ اوریج می باشد که در تحلیل تکنیکال بسیار معتبر و قابل استفاده است. در این استراتژی از ترکیب دو SMA به منظور استخراج اطلاعات ارزشمند از نمودار بهره گرفته می شود.
در قسمت اندیکاتورهای متاتریدر moving average را انتخاب کنید و نوع آن را روی simple قرار دهید تا SMA برای نمودار برگزیده شود. توجه شود که برای این استراتژی دو SMA30 با رنگ قرمز و SMA4 با رنگ آبی پررنگ نیاز می باشد (رنگ سلیقه ایست).
تایم فریم مورد نظر برای مشاهده چارت 1 دقیقه ای می باشد و اکسپایر تایم معامله 5 دقیقه است.
یکی از مزایایی که این استراتژی فارکس داره اینه که خیلی ساده هست. اندیکاتورهاش هم معمولی و در دسترسند. اگه سیگنال درست باشه سود خیلی خوبی میده. ( تشخیص سیگنال صحیح هم به مهارت تریدر بستگی دارد) . بعضی مواقع با ورود بعد از کراس و شروع یک موج جدید، میشه دوباره هم وارد شد و سود رو بیشتر کرد (البته یه مقدار به اصطلاح ظرافت و دقت نیاز داره).
به هر حال هر سیستمی ممکنه خطا داشته باشه که با نظم و مدیریت سرمایه صحیح میشه سود دائم بدست آورد.
استراتژی باینری آپشن دو اندیکاتور مووینگ اوریج (3)
این استراتژی دومی هست که در اینجا با دو اندیکاتور مووینگ اوریج معرفی می کنم. این روش برای معامله بلند مدت 30 دقیقه یا بالاتر طراحی شده است.
این استراتژی باینری آپشن از ترکیب سطوح حمایت و مقاومت و دوتا میانگین متحرک ساده (SMA) تشکیل شده. میانگین متحرک ها دوره هاشون را روی 10 و 30 تنظیم کنید. برای هر SMA رنگ متفاوت انتخاب کنید. من اینجا ، اولی را نارنجی و دومی را بنفش انتخاب کردم.
شرط ورود به معامله CALL
وقتی که SMA 10 (خط نارنجی) SMA30 را از پایین به بالا قطع کرد.
مقاومتی که خودمان رسم کردیم را هم شکست.
وارد معامله CALL می شویم. به مثال زیر توجه کنید:
شرط ورود به معامله PUT
وقتی که SMA 10 (خط نارنجی) SMA30 را از بالا به پایین قطع کرد.
اصلا مهم نیست که میبرید و یا میبازید ، مهم این است که هر بار چقدر پول میبرید و چقدر ضرر می کنید. الان که این مقاله را می نویسم ، معمولا تریدهای 30 دقیقه ای انجام میدم، چون امار برای من نشون داده که معامله های بلند مدت تر موفق تر هم هستند. پس با خیال راحت تر و سرمایه بالاتر برای به هر معامله وارد می شوم.
استراتژی باینری آپشن با یک اندیکاتور مووینگ اوریج (4)
من این روش را جزو استراتژی فارکس دسته بندی می کنم. در صورتیکه بروکر شما این امکان را در محیط معاملاتی فراهم کرده باشد، تایم فریمی که در آن کندل ها را مشاهده می کنید 10 دقیقه و اکسپایر تایم معامله نیز 10 دقیقه می باشد. در غیر این صورت هر دو را روی 5 دقیقه تنظیم کنید. جفت ارز اصلی برای انجام معامله بر روی آن EURUSD می باشد.
برای دوستانی که کمتر مطلع هستند ، SMA20 یعنی اندیکاتور مووینگ اوریج Moving Average با تنظیمات Period : 20 و MA Method : Simple
شرایط برای ورود به معامله CALL
هنگامی که کندل ها به بالای SMA20 می روند، روند صعودی در نظر گرفته می شود (البته نه به این صورت که تازه به بالای SMA20 آمده باشند بلکه ظاهر نمودار نشان دهنده ی صعودی بودن روند باشد).
کندل نزولی (اولی) از بالا به SMA20 می رسد و آن را لمس می کند.
کندل بعدی (دومی) صعودیست،
کندل بعدی (سومی) وارد معامله CALL می شویم.
توجه شود که کندل اولی که نزولیست بایستی به SMA20 برسد. با تمام شدن زمان تشکیل کندل سوم معامله CALL هم به کار خود پایان می دهد. یعنی مدت زمان معامله ی شما به اندازه یک کندل است.
شرایط برای ورود به معامله PUT
هنگامی که کندل ها به پایین SMA20 می روند، روند نزولی در نظر گرفته می شود.(البته نه به این صورت که تازه به زیر SMA20 آمده باشد بلکه ظاهر نمودار نشان دهنده صعودی بودن روند باشد).
کندل صعودی (اولی) از پایین به SMA20 می رسد و آن را لمس می کند.
کندل بعدی ( دومی) نزولیست.
کندل بعدی (سومی) وارد معامله PUT می شویم.
توجه شود که کندل اولی که صعودیست بایستی به SMA20 برسد. با تمام شدن زمان تشکیل کندل سوم معامله PUT هم به کار خود پایان می دهد.
در تصویر زیر روند اصلی صعودیست ، پس تنها بر معامله CALL تمرکز می شود. سه موقعیت ورود به معامله CALL فراهم شده است که هر سه با سود به کار خود پایان داده اند.
در این استراتژی جهت دار بودن بازار بسیار مهم است. استفاده از این استراتژی در بازار صعودی یا نزولی نتایج بهتری می دهد. در روند صعودی تمرکز بر معاملات CALL و در روند نزولی تمرکز بر معاملات PUT می باشد.
همانطور که می دانید مانند دیگر استراتژی های فارکس و باینری به مدیریت سرمایه نیز باید توجه شود. در هر معامله حداکثر 5 درصد کل سرمایه خود را وارد کنید. مثلا اگر 1000 دلار وارد این بازار کرده اید، معامله خود را با 50 دلار باز کنید.
روش مارتینگل
همچنین می توانید از روش مارتینگل نیز برای جبران ضرر سیگنال های خطا استفاده کنید. به این صورت که اگر یک معامله با ضرر به کار خود پایان داد، سرمایه اولیه معامله بعدی به میزانی انتخاب می شود که در صورت سود، زیان معامله قبلی را پوشش دهد. اگر معامله دوم نیز با ضرر همراه شد، سرمایه معامله سوم به میزانی انتخاب می شود که زیان دو معامله قبلی را جبران کند. اما بیشتر از سه معامله از مارتینگل استفاده نکنید!!!
دو تصویر زیر نحوه ورود معامله بر اساس مارتینگل را تا سه مرحله نشان می دهد.
با توجه به یکسان بودن تایم فریم نمایش کندل ها و اکسپایر تایم، کنترل آرامش در کنار عمل سریع و به موقع در این استراتژی مهم به شمار می رود. همچنین ذکر این نکته هم ضروریست که اگر سه بار پشت سر هم متضرر شدید بهتر است از ترید بیشتر جلوگیری شود و کمی به خود استراحت و فرصت بررسی دهید.
طی چند سال گذشته نوع جدیدی از روش معامله در بین معامله گران فارکس محبوبیت زیادی پیدا کرده است. معاملات بر اساس عرضه و تقاضا یک روش معاملاتی است که در آن معامله گر به دنبال یافتن نقاطی در بازار است که قیمت نسبت به آن ها حساسیت دارد. معامله گران با استفاده از رسم مستطیل این مناطق را به عنوان مناطق عرضه و تقاضا مشخص می کنند.
میزان عرضه و تقاضا ، عامل تعیین کننده قیمت در بازارهستند . معامله گرانی که مفهوم تقاضا و عرضه را درک می کنند، برای حرکت های فعلی و آینده قیمت ها در بازار فارکس، آماده تر هستند.
پرایس اکشن (PAT ) یک شیوه نوین تحلیل و معاملهگری در بازار مالی است. تحلیل گران پرایس اکشن به منظور تحلیل وضعیت نمودار و دریافت سیگنالهای ورود و خروج، به هیچگونه ابزار خاصی نیاز نداشته و صرفاً با دسترسی به نمودار خام قیمت از طریق یکی از پلتفرمهای تحلیل تکنیکال، قیمت را تحلیل میکنند.
تعریف عرضه و تقاضا
اصطلاح عرضه به این معنی است که چه مقدار کالا یا خدمات با قیمت مشخص ارایه میشوند . تقاضا به این معنی است که چه مقدار از مصرف کنندگان مایل و قادر به خرید چه مقدار از آن کالا یا خدمات با قیمت مشخص هستند.
استراتژی عرضه و تقاضا
تقاضا و عرضه نقش اساسی در تعیین قیمت یک محصول خاص در اقتصاد بازار دارد. خواسته های خریداران بی پایان است ولی به دلیل کمبود منابع ، همه مطالبات قابل تهیه نیست. این جایی است که رابطه تقاضا و عرضه نقش مهمی پیدا میکند.
استراتژی عرضه و تقاضا یکی از اصلی ترین روش های تحلیل بازار به روش پرایس اکشن است که در معاملات خود در بازار فارکس استفاده می کنیم. یکی از دلیل اصلی که اغلب معامله گران به این روش علاقه مند شده اند ، ساده بودن آن و امکان بررسی بازار در زمان بسیار کم می باشد.
تعریف مناطق عرضه و تقاضا
منطقه عرضه جاییست که قیمت یک جفت ارز به ناحیه مقاومت قیمت می رسد و فروشندگان تصور می کنند که قیمت به اشباع خرید رسیده و پتانسیل زیادی وجود دارد که قیمت افت کند.
منطقه تقاضا جاییست که قیمت یک جفت ارز به سطح نسبتا پایینی می رسد و خریداران تصور می کنند که در اینجا پتانسیل زیادی وجود دارد که قیمت رشد کند.
هنگامی که تقاضا در نقاطی از نمودار با افزایش روبه رو شود، شاهد افزایش قیمت سهام هستیم. زیرا با افزایش تقاضا و خرید همه سهام ، دیگر فروشنده ای در این قیمت نیست و خریداران مجبورند با قیمت های بیشتر سهام و جفت ارز مورد نظر را خریداری کنند. به این ترتیب قیمت مدام در حال افزایش میشود و فروشندگان هم قیمت های بالاتری را طلب میکنند.
تشخیص مناطق عرضه و تقاضا
مناطق عرضه و تقاضا روی نمودار مناطقی هستند که در گذشته قیمت بارها به آنها نزدیک شده است. برخلاف خطوط حمایت و مقاومت، که دقیقا یک خط هستند، این مناطق بیشتر به یک ناحیه و محدوده ای از قیمت شباهت دارند.
منطقه عرضه و تقاضا در جفت ارز ین ژاپن، دلار
سه نشانه تشخیص منطقه عرضه و تقاضا
1) برای شناسایی مناطق عرضه و تقاضا از بازه های زمانی طولانی تر استفاده کنید
با کار کردن در تایم فریم های بالاتر، معامله گران تصویر بهتری نسبت به مناطقی که قیمت نسبت به آنها حساس بوده است خواهند داشت.
هنگام تغییر تایم فریم ها، اطمینان حاصل کنید که از چارت مناسب استفاده می کنید. برای تعیین منطقه قیمتی از اشکال مستطیل شکل استفاده کنید. مناطق عرضه و تقاضا بازار فارکس لزوما باهم ظاهر نمی شوند. اغلب جفت ارزها تنها یکی از این مناطق را نشان می دهند.
2) حرکتهای قوی قیمت را خارج از منطقه احتمالی تقاضا / عرضه شناسایی کنید
برخی از سطوح قیمتی هم برای خریداران و هم فروشندگان سطوح معناداریست و به عنوان منطقه ارزش شناسایی می شود. وقتی معامله گران حقوقی این مناطق دارای ارزش را مشاهده کنند به دنبال سرمایه گداری در آن نقاط خواهند بود.
درنتیجه عکس العمل قیمت نسبت به این محدوده، نسبتا سریع خواهد بود. حتی پیش از آنکه این محدوده قیمتی کاملا تشخیص داده شود.
مشاهده چندین نمونه از این مناطق ارزش، در یک سطح قیمت، احتمال وجود منطقه عرضه یا تقاضا را افزایش می دهد.
حرکات تند قیمت در خارج از مناطق عرضه و تقاضا
3) از اندیکاتورها برای تعیین مناطق حمایت و تقاضا استفاده کنید
معامله گران میتوانند از ابزارتعیین نقاط حمایت مقاومت های (pivot points) روزانه یا هفتگی برای شناسایی یا تأیید مناطق عرضه و تقاضا استفاده کنند.
معامله گران باید سطوح حمایت و مقاومت را تعیین کنند تا برای معاملات در مناطق تقاضا و عرضه آماده شوند.
سطوح حمایت مقاومت
علاوه بر این، معامله گران می توانند برای دقت بیشتر از سطوح فیبوناچی برای تعیین نقاط عطف احتمالی در مناطق عرضه یا تقاضا استفاده کنند. سطح 61.8٪ فیبوناچی به عنوان یک سطح مهم در نظر گرفته می شود. به این سطح در تعیین منطقه عرضه در نمودار زیر دقت کنید.
کاربرد سطح 61.8٪ فیبوناچی در تعیین منطقه عرضه
استراتژی های معامله در منطقه عرضه و تقاضا
استراتژی معاملاتی رنج (Range)
اگر مناطق عرضه و تقاضا کاملا قطعی شوند، می توان از آنها در استراتژی رنج استفاده کرد. معامله گران می توانند برای شناسایی شرایط اشباع خرید و اشباع فروش، اندیکاتور استوکستیک یا آر اس آی، را با این استراتژی ترکیب کنند. از آنجا که این یک نوع از معامله غیر جهتدار از نظر روند است، می توان نقاط خرید و فروش را در آن تعیین کرد.
پس از مشاهده شرایط اشباع فروش/خرید، در چارت با تایم فریم بلند مدت، معامله گر می تواند وارد تایم فریم کوچکتر شده و نقطه ورود ایده آل را پیدا کند.
استفاده از مناطق عرضه و تقاضا در استراتژی معاملاتی رینج (Range)
استراتژی شکست (Breakout)
استراتژی Breakout یکی دیگر از استراتژی های معاملات عرضه و تقاضا است.
قیمت نمی تواند برای همیشه در یک محدوده مشخص باقی بماند و در نهایت یک حرکت جهت دار ایجاد می کند. معامله گران به دنبال ورود مطلوب به بازار در جهت شکست قیمت هستند، زیرا ممکن است شروع یک روند قوی باشد.
نمودار دلار آمریکا/ ین ژاپن، شکست یک روند رینج معاملاتی را نشان می دهد اما پس از آن دوباره به سمت منطقه تقاضا بازگشت. در این سناریو معامله گرانی که معامله کوتاه مدت انجام می دهند ممکن است متضرر شوند. یک راه برای کاهش این ضرر این است که قبل از انجام معامله کوتاه مدت، بازگشت مجدد به منطقه تقاضا را پیش بینی کنید.
استفاده از مناطق عرضه و تقاضا در استراتژی شکست (Breakout)
استفاده از مناطق عرضه و تقاضا برای مدیریت ریسک
مناطق تقاضا و عرضه شباهت زیادی به سطوح حمایت و مقاومت دارند. بنابراین، معامله گر می تواند از این مناطق برای تعیین حد ضرر و حد سود برای معاملاتش استفاده کند.
نمودار جفت ارز دلار سنگاپور / دلار آمریکا نشان می دهد که چگونه می توان با توجه به مناطق عرضه و تقاضا نقاط حد سود و حد ضرر را تعیین کرد.
تعیین حد سود و زیان و مدیریت ریسک با استفاده مناطق عرضه و تقاضا
معمولاً اندیکاتورها سیگنال خروجی خود را موقعی به تریدر می دهند که قیمت یا نرخ، حرکت خود را کرده است و هیچ قطعیتی برای ادامه حرکت در جهت قبلی وجود ندارد. ممکن است بعد از ورود با کمی حرکت رو جلو در جهت سیگنال اندیکاتور کمی خوشبینی و رضایتمندی در تریدر بوجود آید اما با برگشت قیمت تریدر دچار و اضطراب و سرخوردگی می شود. اندیکاتور بر پایه روابط و فرمول های ریاضی است و حرکت قیمت باعث می شود تا اندیکاتور با توجه به فرمول خود سیگنالی با تأخیر به تریدر بدهد. به عنوان مثال عده ای با کراس دو مووینگ اوریج وارد بازار می شوند در صورتیکه برای اینکه این کراس اتفاق بیفتد ابتدا قیمت به اندازه کافی در یک جهت حرکت کرده و پس از آن کراس دو مووینگ اوریج رخ می دهد که سیگنالی برای برخی از معامله گران محسوب می شود. اما آیا این حرکت قطعا ادامه می یابد؟ ممکن است بازگردد و دوباره در خلاف جهت قبلی دو مووینگ اوریج کراس کنند.
در تصویر بالا سه مرتبه کراس دو مووینگ اوریج سیگنال با تاخیر و اشتباه به تریدر داده است. بنابراین ورود صحیح قبل از شروع حرکت نرخ در یک جهت است!!! و این ناممکن و ناشدنی نیست!!!
در صورتیکه تریدر روش پرایس اکشن را به خوبی فرا گیرد و مقدار ریسک به ریوارد را در معاملات خود به خوبی اجرا کند، در معاملات خود موفق خواهد بود.
در روش پرایس اکشن نوع نگاه به بازار برپایه تصمیمات معامله گران و قدرت عرضه و تقاضا است. بنابراین خیلی سریع تر از سیگنال اندیکاتورها تریدر موقعیت های سودزا را شناسایی می کند.
در روش پرایس اکشن پیش از ورود به معامله بازار به خوبی بررسی می شود و با ورود به معامله نیز کندل ها یکی پس از دیگری بررسی می شوند تا بهترین سود یا کمترین زیان حاصل شود. همچنین پیش از ورود به ترید حد ضرر و حد سود تعیین می گردد و بر اساس آن حجم معامله تعیین می گردد.
در این مطلب پس از بیان مفاهیم پایه و اساس پرایس اکشن، ستاپ های معاملاتی آموزش داده می شود.
درک رفتار دیگر معامله گران در روش پرایس اکشن
در روش پرایس اکشن تلاش بر اینست که معامله گر با واقعیت بازار روبرو شود. هرچه با رفتار معامله گران بهتر آشنایی صورت گیرد، بهتر و سریع تر موقعیت های سودآور بازار شناسایی می گردند. در حقیقت تصمیمات تریدرها باعث حرکت نمودار در یک جهت مشخص می شود. واضح است که حرکت قیمت در بازار برپایه قدرت عرضه و تقاضا می باشد. به عبارتی دیگر عدم تعادل در عرضه و تقاضا باعث حرکت قیمت می شود. سوال اساسی اینست که در نموداری که با آن روبرو هستیم چگونه می توان تصمیم معامله گران را تشخیص داد؟
برای پاسخ این سوال از یک مثال بهره می بریم. به شکل زیر دقت کنید.
در نقطه A خریداران وارد بازار می شوند. آنها با این نگاه و تحلیل که در این حمایت روند بازمی گردد و صعودی می شود معامله خرید باز کرده اند.
در نقطه B وقتی حمایت شکسته می شود. عده ای انتظار دارند که این شکست ادامه پیدا کند بنابراین معامله فروش باز می کنند. خریدارانی که در A معامله خرید بازکرده بودند استاپ لاس خود را در زیر A گذاشته بودند. حال با شکسته شدن حمایت و فعال شدن استاپ لاس آنها قدرت فروش در بازار بیشتر شده و موجب کاهش نرخ می گردد. پس دو گروه فروشندگان و کسانی که استاپ لاس خریدشان زده شده باعث پایین آمدن نرخ شدند.
در نقطه C کسانی که فروختند عده ای از آنها سود خود را برمیدارند و در واقع به دنبال سود کوتاه مدت هستند (اسکالپرها).
عده ای با توجه به شکست حمایت پولبک را پیشبینی می کنند. بنابراین وارد خرید می شوند تا نرخ بالا رود و پولبک ایجاد شود.
در نقطه D همانهایی که در B خریده بودند و بعد معامله شان در ضرر رفته و استاپ لاس نداشتند حال با رسیدن نرخ به نقطه D ضرر آنها به صفر رسیده و معامله خود را می بندند و با بستن معامله فشار فروش ایجاد می کنند. عده دیگری در نقطه D با دیدن پولبک وارد فروش می شوند. همچنین عده ای که در A فروخته بودند در D به حجم خود اضافه می کنند. همه این دسته معامله گران فشار فروش ایجاد می کنند.
بنابراین در روش پرایس اکشن سعی بر اینست که با حرکت نرخ به این موضوع که واکنش معامله گران چه خواهد بود توجه شود.
معامله گر پرایس اکشن پیشرو در معاملات
در روش پرایس اکشن معامله گر با این دید معامله خرید باز می کند که بعد از معامله خرید او دیگر معامله گران نیز وارد خرید شوند و سفارشات خرید منجر به یک روند صعودی شود. همچنین با باز کردن معامله فروش، دیگر معامله گران نیز وارد فروش شوند و روندی نزولی در ادامه بوجود آید. پس نکته اساسی اینست که انتظار رود بعد از معامله یک تریدر پرایس اکشن دیگر معامله گران نیز در جهت معامله او وارد بازار شوند. در این روش بایستی تصمیم جمعی تریدرها پیشبینی شود. اما این پیشبینی همیشه و در همه شرایط بازار ممکن نیست. این پیشبینی زمانی می تواند برای یک معامله گر پرایس اکشن صحیح و سودآور باشد که دیگر معامله گران تصمیم گیری اشتباه می کنند و در واقع در محلی که اکثر معامله گران استاپ لاس می گذارند تا با فعال شدن استاپ لاس آنها قدرت بازار در جهت معامله تریدر پرایس اکشن بیشتر شود. فعال شدن استاپ لاس معامله گرانی که به اشتباه و بر پایه هیجان وارد بازار شدند به معنای حرکت نرخ یا قیمت در جهت معامله تریدر حرفه ای پرایس اکشن است.
در روش معامله گری پرایس اکشن بایستی مناطقی از نمودار که تریدرها در استرس هستند شناسایی شود. تا با پیشبینی رفتار و تصمیم اشتباه آنها ورود صحیح برای تریدر پرایس اکشن صورت گیرد. در این شیوه مدیریت ریسک و حجم معامله از ارکان اصلی است و همچنین معامله گر بایستی از انضباط و نظم در ترید برخوردار باشد.
عدم موفقیت با یک الگو و اندیکاتور
سود کردن در بازار تنها و تنها به دانستن ابزارها و الگوهای تکنیکال وابسته نیست. بازار همیشه در حال تغییر است. بعضی مواقع در حال رنج و بعضی مواقع در روند جهت دار است. ممکن است تا زمانیکه تریدر بخواهد تشخیص دهد که بازار در حال حاضر در روند قرار دارد، نیمی از این روند طی شده باشد. علاوه بر این در برخی مواقع نوسانات شدید است و بازار دچار هیجان می شود. نوسان شدید می تواند به راحتی استاپ لاس ترید را بزند. بنابراین اگر یک الگوی ثابت برای خود درنظر گیرد همیشه مطابق با این الگو و اندیکاتور وارد و خارج شود در بسیاری از مواقع خلاف انتظاری که از الگوی خود دارد دچار ضرر می گردد. علت آن هم اینست که بازار تغییر می کند و نمی توان با چند قانون ساده همیشه یک نتیجه از بازار گرفت. تریدر بایستی تلاش کند به فهم شخصی از حرکت بازار برسد و متغیرهای بازار را به خوبی بشناسد. این فهم صحیح از بازار در یادگیری و تمرین روش پرایس اکشن نهفته است.
حمایت و مقاومت
حمایت (support) منطقه یا ناحیه ایست که از پایین آمدن بیشتر نرخ جلوگیری می کند و مقاومت (resistance) منطقه یا ناحیه ایست که از بالا رفتن بیشتر نرخ جلوگیری می کند.
وقتی نرخ به یک مقاومت می رسد و باز می گردد در حقیقت رفتار و تصمیمات معامله گران باعث این بازگشت می شود. عده ای قیمت یا نرخ جدید را برای خرید بیش از حد گران می بینند. عده ای دیگر که قبلا خرید کرده بودند حال در نرخ حاضر سود خود را برداشت می کنند و قدرت فروش را بالا می برند. عده ای هم نرخ حاضر را برای ورود در فروش جذاب می بینند. که همه این تصمیمات منجر به کاهش نرخ می گردد.
در حمایت نیز عکس این اتفاق رخ می دهد بدین معنی که وقتی نرخ به یک حمایت می رسد و باز می گردد در حقیقت رفتار و تصمیمات معامله گران باعث این بازگشت می شود. عده ای قیمت یا نرخ جدید را برای فروش بیش از حد پایین می بینند. عده ای دیگر که قبلا فروش کرده بودند حال در نرخ حاضر سود خود را برداشت می کنند و قدرت خرید را بالا می برند. عده ای هم نرخ حاضر را برای ورود در خرید جذاب می بینند. که همه این تصمیمات منجر به افزایش نرخ می گردد.
در شکل بالا در نقطه A عده ای از معامله گران که قبل از آن خرید داشتند در این نقطه معامله خود را بسته اند و قدرت فروش در بازار بالا رفته است. آنان که این فرصت را از دست داده اند و معامله خرید آنها همچنان باز است، با آمدن پایین نرخ دچار اضطراب و نگرانی می شوند و به این فکر می کنند که درصورتیکه دوباره نرخ بالا رود و به محدوده A برسد حتما معامله خود را می بندند. به همین دلیل در نقطه C بازار دوباره بر می گردد و قدرت فروش بیشتر می شود. در نقطه D با توجه به اینکه قبلاً در B بازار حمایت شده حال در D عده زیادی فروشندگان معامله خود را بسته اند و عده جدیدی نیز نقطه D را با توجه به همسطح بودن آن با B حمایت و فرصت خرید دیده اند به همین دلیل قدرت خرید در بازار افزایش یافته است.
بازاردر D کمی حمایت می شود ولی کمی بعد این حمایت شکسته می شود و بازار میریزد. ناحیه D کمی جلوتر در E تبدیل به مقاومت می شود. اینکه در E چرا همان سطح حمایتی حال تبدیل به مقاومت شده است چند دلیل دارد. عده ای در E خرید باز کرده بودند و الان در ضرر هستند با رسیدن به E خوشحال از این هستند که ضرر معامله آنها به صفر رسیده بنابراین معامله خرید خود را می بندند و قدرت فروش زیاد می شود. عده ای دیگر که شاهد شکسته شدن حمایت بودند به دنبال نرخ یا قیمت مناسبی هستند تا برای فروش وارد شوند و نقطه E برای ورود به فروش مناسب است بنابراین قدرت فروش زیاد می شود. عده دیگری که قبلاً فروخته بودند با رسیدن بازار به نقطه E فرصت را برای افزایش حجم معامله فروش مناسب می بینند بنابراین قدرت فروش زیاد می شود.
حمایت و مقاومت یک ناحیه است !!!
دقت شود معمولاً حمایت و مقاومت به صورت یک ناحیه است نه یک خط. دلیل اینکه ناحیه در نظر گرفته می شود اینست که قله ها یا کف های نزدیک نیز در نظر گرفته شود.
وقتی یکبار قیمت یا نرخ به یک سطح واکنش نشان دهد احتمال اینکه دوباره در مواجهه شدن با آن سطح متوقف شود وجود دارد. زیرا که بازار متشکل از معامله گران است و احساس و حالت روانی معامله گران باعث می شود که وقتی قیمت یکبار به یک سطح واکنش نشان داده است، دوباره در رسیدن به آن سطح بی تفاوت نباشد.
ذکر این نکته نیز ضروریست که حمایت و مقاومت الزاماً افقی نیست بلکه می تواند به صورت یک خط روند باشد.
به سطوح حمایت و مقاومت افقی، حمایت مقاومت استاتیک و به خط روند، حمایت یا مقاومت داینامیک می گویند.
قله ها و کف های موجود در یک روند سوئینگ بالا و سوئینگ پایین هستند که با وصل کردن آنها به یکدیگر حمایت یا مقاومت داینامیک یا به عبارت دیگر خط روند بدست می آید.
در روش پرایس اکشن گذشته بازار برای معامله گر بسیار مهم است. با نگاه به گذشته بازار نواحی حمایت و مقاومت و به طور کل ساختار بازار معین می شود. توجه شود که اگر نرخ، حمایت زیر خود را شکست آن حمایت تبدیل به مقاومت می شود. همینطور اگر نرخ مقاومت بالای خود را شکست آن مقاومت تبدیل به حمایت می شود.
سوئینگ بالا و سوئینگ پایین
سوئینگ بالا(SH) کندلی است که از دوکندل قبل و دو کندل بعد خود بالاتر رفته باشد.
در شکل فوق شش حالت مختلف از سوئینگ بالا نشان داده شده است. در ردیف بالا دو کندل قبل و دو کندل بعد در سه حالت مختلف به نمایش درآمده است و در ردیف دوم سه حالت برای خود سوئینگ بالا نمایش داده شده که خود کندل سوئینگ بالا به صورت دو کندلی یا سه کندلی درآمده است.
مشابه تعریف بالا البته به صورت معکوس برای سوئینگ پایین وجود دارد. کندل مرکز سوئینگ پایین است و دو کندل قبل و دوکندل بعد بالاتر قرار دارند.
بررسی تایم فریم های مختلف
علت اینکه چندین تایم فریم ( معمولاً سه تایم فریم) در روش معاملاتی پرایس اکشن بررسی می شود اینست که به بازار یک نگاه کلی تری صورت گیرد. در تایم فریم پایین تر جزئیات بیشتری برای معامله گر مشخص می شود. در تایم فریم بالاتر(تایم فریم ساختار) حمایت و مقاومت تعیین می گردد. در تایم فریم میانی یا تایم فریم معاملاتی روند و الگوها یا رنج بودن بازار و همچنین قدرت و ضعف بررسی می گردد. ورود و خروج به معامله در تایم فریم پایین صورت می گیرد.
تایم فریم بالا
هفتگی
روزانه
چهار ساعته
یک ساعته یا سی دقیقه
تایم فریم میانی
روزانه
چهارساعته
یک ساعته
پانزده دقیقه
تایم فریم پایین
چهارساعته
یک ساعته
پانزده دقیقه
یک دقیقه
ساختار بازار
روند تحلیل در پرایس اکشن به این صورت است که ابتدا در تایم فریم بالاتر حمایت و مقاومت و در تایم فریم میانی یا معاملاتی سوئینگ بالا و پایین تعیین می گردد.
حمایت و مقاومت باید ناحیه ای باشد که در گذشته بازار قیمت واکنش شدید به آن نشان داده است.
روند جهت دار و روند خنثی
پس از تعیین حمایت و مقاومت اصلی در تایم فریم بالاتر، حال در تایم فریم میانی یا معاملاتی نوع روند را تشخیص داده می شود. بدین منظور سوئینگ های بالا و سوئینگ های پایین در تایم فریم معاملاتی مشخص می شوند. در کل بازار همیشه در یکی از دو حالت روند و یا حالت رنج است. بین دو روند همیشه یک ناحیه خنثی یا رنج وجود دارد. در یک روند صعودی سوئینگ های بالا هر کدام از قبلی بالاتر هستند. همینطور سوئینگ های پایین نیز هر کدام از قبلی بالاتر هستند.
پایان یک روند صعودی چگونه تشخیص داده می شود؟
وقتی آخرین سوئینگ پایین شکسته شود این روند صعودی به کار خود پایان داده است.
در یک روند نزولی سوئینگ های بالا هر کدام از قبلی پایین تر هستند. همینطور سوئینگ های پایین نیز هر کدام از قبلی پایین تر هستند. پایان یک روند نزولی نیز با شکسته شدن آخرین سوئینگ بالا مشخص می شود.
در شکل زیرنقطه B آخرین سوئینگ پایین می باشد. شاید این سوال پیش بیاید که چرا آخرین سوئینگ پایین نقطه D نیست؟ زیرا سوئینگ بعد از D نقطه E است و E از C بالاتر نیست. بنابراین آخرین سوئینگ پایین کندلی است که سوئینگ بالای بعد از آن بالاتر از سوئینگ بالای قبلی خود باشد. مانند شکل زیر که B آخرین سوئینگ پایین است زیرا سوئینگ بالای بعد از آن C می باشد و C از A بالاتر است. با این استدلال تشخیص داده می شود که آخرین سوئینگ پایین B است و روند صعودی در زمانی تمام می شود که سطح B به سمت پایین شکسته شده باشد.
ناحیه رنج یا خنثی یا به عبارتی دیگر روند خنثی نیز در بین دو ناحیه حمایتی و مقاومتی تشکیل می گردد و در روند خنثی سوئینگ های بالا و سوئینگ های پایین به صورت بالا رونده یا پایین رونده نیستند. شکل زیر یک روند خنثی را نشان می دهد.
تشخیص قوت و ضعف در پرایس اکشن
در تایم فریم معاملاتی یا میانی قدرت و ضعف روند حاضر بررسی می شود و برای تحلیل دقیق تر می توان به تایم فریم کوچک نیز نگاه کرد. سه مفهوم مومنتوم، مسافت و عمق و عدم ادامه برای تشخیص قدرت و ضعف استفاده می گردد.
مومنتوم
برای بررسی مومنتوم در یک روند دو فاکتور سرعت و شتاب تجزیه و تحلیل می گردد. همانند آنچه در فیزیک برای تعریف سرعت و شتاب بیان می شود در اینجا سرعت به معنای آهنگ تغییرات قیمت یا نرخ نسبت به تغییر زمان می باشد. شتاب نیز به معنای آهنگ تغییرات سرعت نسبت به زمان می باشد. برای بررسی مومنتوم تنها به همان نمودار خام نیاز است.
سرعت همان شیب خطی است که کندل های قیمت را به هم متصل می کند. به جای یک خط در صورت امکان می توان از کانال استفاده کرد.
همانطور که بیان شد، مفهوم شتاب آهنگ تغییرات سرعت قیمت است. به عبارت دیگر آهنگ تغییرات شیب.
در شکل بالا شیب ها به ترتیب کاهش می یابد. یعنی شتاب در حال کم شدن است.
در شکل بالا شیب افزایش می یابد. یعنی شتاب در حال زیاد شدن است.
حال با واضح شدن مفهوم سرعت و شتاب در یک نمودار قیمت می توان مومنتوم را تحلیل نمود.
تحلیل مومنتوم
برای تحلیل مومنتوم سه مرحله زیر را باید طی نمود:
1- تحلیل مومنتوم به صورت مقایسه بین شیب حرکت جاری نرخ با حرکت قبل در جهت حرکت حاضر. به زبان ساده پاسخ به این سوال است که آیا در دو یا سه موج هم جهت اخیر شیب کم یا زیاد شده است؟ در شکل بالا شیب سه موج هم جهت اخیر با یکدیگر مقایسه شده است که نشان دهنده ضعف در نزول است.در برخی مواقع شیب تغییر نمی کند و روند قدرت خود را حفظ می کند.
2- مقایسه شیب دو موج متوالی در جهت های مخالف در شکل بالا شیب موج صعودی شدیدتر ویا بیشتر است از شیب موج نزولی بعد از آن. پس قدرت صعود بیشتر است. در شکل بالا در مستطیل سمت چپ دو شیب موج صعودی و نزولی را مقایسه کنید. واضح است که قدرت موج صعودی بیشتر است. در مستطیل سمت راست اختلاف شیب بین دو موج صعودی و نزولی بیشتر شده است. بنابراین قدرت صعود افزایش یافته است. به همین دلیل هم در ادامه یک موج صعودی بسیار قدرتمند ایجاد گردیده است.
3- در این مرحله شتاب موج جاری تحلیل می گردد. در شکل بالا شتاب این موج افزایشی است زیرا تغییرات شیب رو به زیاد شدن است.
پروجکشن
منظور از پروجکشن فاصله بین دو سوئینگ بالایی در یک روند صعودی و فاصله بین دو سوئینگ پایینی در یک روند نزولی می باشد.
افزایش مقدار پروجکشن نشان دهنده افزایش قدرت روند و کاهش مقدار پروجکشن نشان دهنده ضعف روند است. در شکل فوق پروجکشن C از پروجکشن B طول کمتری دارد نشان از ضعف و یا روبه پایان بودن روند می دهد.
عمق
عمق یا depth فاصله یا طول اصلاح یک موج است. در یک روند صعودی فاصله بین سوئینگ بالا و سوئینگ پایین بعد از آن عمق می باشد و در یک روند نزولی فاصله بین سوئینگ پایین و سوئینگ بالای بعد از آن عمق می باشد. برای تشخیص ضعف و قدرت روند مقدار عمق بازگشتی از یک حرکت رفت را بررسی کنید.
در شکل بالا مقدار depth A نسبت به extension A مقدار کمتری دارد در مقایسه با مقدار depth B نسبت به extension B. و با ادامه روند همانطور که قابل مشاهده است، در Extension C مقدار عمق بازگشتی زیاد است که نشان از ضعف روند می دهد.
علاوه بر مقایسه بین depth و extension ها می توان خود depth های متوالی را نیز با یکدیگر مقایسه کرد.
نرسیدن به هدف کانال
به شکل زیر دقت کنید.
در شکل فوق انتظار می رفت که موج جدید به همان اندازه موج قبلی پیشروی کند و به هدف خود که با دایره مشخص شده برسد اما ناکام مانده است و سوئینگ بالا را در زیر آن هدف تشکیل داده است که نشان دهنده ضعف در روند است.
شش اصل بررسی مسیر آینده روند
در گذشته بازار ساختار و یا حمایت و مقاومت اصلی در تایم فریم بالاتر و همچنین نوع روند در تایم فریم معاملاتی مشخص می شود. در حال حاضر بازار نیز قدرت و ضعف مشخص می شود که بر این اساس می توان جهت احتمالی آینده را پیشبینی نمود.
برای پیشبینی روند آینده بازار اصول زیر در نظر گرفته می شود:
هنگامیکه کندل جاری با حمایت و مقاومت فاصله دارد و نزدیک آن نیست، بر این باور هستیم که روند تا حمایت یا مقاومت پیش روی خود قدرت خود را حفظ می کند و به آن سطح می رسد.
هنگامیکه کندل جاری با حمایت و مقاومت فاصله دارد و نزدیک آن نیست، بر این باور هستیم که در صورتیکه در حرکت روند ضعفی مشاهده شد این ضعف باعث تمام شدن و تغییر روند نمی شود.( شرط تمام شدن یک روند و تغییر آن پیش از این توضیح داده شده است).
بر این باور هستیم که اگر بازار در یک روند خنثی هست این روند خنثی ادامه می یابد. یعنی بین حمایت و مقاومت می ماند. البته در صورتیکه نزدیک حمایت یا مقاومت قدرت از خود نشان ندهد.
بر این باور هستیم که اگر کندل ها در نزدیکی سوئینگ بالا و سوئینگ پایین، نشانه های قدرت را از خود آشکار کند، آن سطح شکسته می شود. اگر پس از شکست ضعف ایجاد شد دوباره به داخل دامنه خنثی باز میگردد و در صورتیکه در برگشت به سمت دامنه خنثی ضعف وجود داشت می تواند پولبک باشد تا دوباره به مسیر خود ادامه دهد.
در صورتیکه کندل ها در نزدیکی حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر باشد، باور داریم که نرخ یا قیمت بازمی گردد.
در صورتیکه کندل ها در نزدیکی حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر باشد، اگر قدرت وجود داشت نشان دهنده اینست که حمایت یا مقاومت شکسته می شود. اگر پس از شکست ضعف وجود داشت قیمت به داخل محدوه دوباره باز می گردد و اگر در هنگام بازگشت ضعف از خود نشان داد پولبک است و مسیر قبلی را ادامه می دهد.
با بررسی گذشته بازار پیشبینی جهت حرکت مشخص شد. حال با تشکیل کندل های جدید تحلیل دوباره صورت می گیرد تا پیشبینی قبلی را تایید یا رد کند. با هر کندل جدید تمایل معامله گران آشکار می گردد.
مراحل یک تحلیل صحیح به روش پرایس اکشن
در تایم بالا حمایت و مقاومت مهم مشخص می شود.
در تایم فریم میانی یا معاملاتی فاصله کندل پایانی تا حمایت و مقاومت مرحله قبل مشاهده می گردد. (منظور اینست که اگر نزدیک مقاومت بود ارزش خرید ندارد و اگر نزدیک حمایت بود ارزش فروش ندارد) در این تایم فریم روندها با تعیین سوئینگهای بالا و سوئینگهای پایین مشخص می گردند.
در تایم معاملاتی با استفاده از مفهوم مومنتوم قدرت و ضعف در جهت صعود و نزول تعیین می گردد.
در تایم فریم معاملاتی اصول شش گانه بررسی می شود.( مثلا اگر قیمت در روند قرار داشت انتظار می رود تا حمایت یا مقاومت پیش رود) در این مرحله با تشکیل هر کندل درست یا صحیح بودن این پیش بینی مورد بررسی قرار می گیرد.
با استفاده از تحلیل مرحله قبل ستاپ معاملاتی مناسب آشکار می شود.( با تمام شدن هر کندل ستاپ مناسب تعیین می گردد. همچنین ممکن است یک ستاپ نقض شود و ستاپ دیگری برای معامله آماده گردد.)
نقطه ورود و خروج مناسب تعیین می گردد.
بررسی گذشته بازار و تحلیل آن جهت محتمل حرکت آینده قیمت را نشان می دهد. با ایجاد و تمام شدن هر کندل جدید، برای معامله گر اطلاعات مهمی را آشکار می کند که آیا حرکت پیش بینی شده تایید یا رد می گردد. بنابراین معامله گر با تمام شدن هر کندل آماده است تا واکنش مناسب را داشته باشد. معامله گر بایستی از هرگونه تصمیم گیری های ناشی از هیجان، ترس، طمع و… اجتناب کند.
الگوهای کندلی
در کندل های صعودی قیمت بسته شدن بالاتر از قیمت باز شدن می باشد و در کندل های نزولی قیمت بسته شدن پایین تر از قیمت باز شدن است.
در شکل فوق یک کندل روزانه که با تبدیل تایم فریم به یک ساعته تبدیل به 24 کندل یک ساعته شده است نشان داده شده است.
دریک کندل طول بدنه کندل نشان از قدرت و اراده معامله گران در یک جهت است. یعنی مثلا در یک کندل صعودی هر چه طول بدنه کندل بیشتر باشد، قدرت خریدارن بیشتر است.
در یک کندل فاصله بین پایین تر قیمت (پایین سایه پایینی کندل) و بالاترین قیمت (بالای سایه بالایی کندل) نشان از مقدار پوشش نرخ در واحد آن تایم فریم است. اگر سایه بلندتر در بالای کندل بود ضعف در خریداران و اگر سایه بلندتر در پایین کندل بود ضعف در فروشندگان را نشان می دهد.
تجزیه و تحلیل کندل ها
یک کندل از پایین ترین قیمت تا بالاترین قیمت خود یک محدوده قیمتی را پوشش می دهد. برای تحلیل یک کندل می توان این محدوده قیمتی را بر سه قسمت مساوی تقسیم نمود. اگر کندل در یک سوم بالایی خود بسته شده باشد، قدرت خریداران در این کندل بیشتر است و تمایل صعود را نشان می دهد(High). اگر کندل در یک سوم میانی خود بسته شده باشد، قدرت خریداران و فروشندگان تقریبا برابر است(Mid). اگر کندل در یک سوم پایینی خود بسته شده باشد، قدرت فروشندگان در این کندل بیشتر است تمایل نزول را نشان می دهد(Low).
همچنین یک کندل را می توان با کندل قبلی خود در کنار هم تحلیل کرد. کندل جدید می تواند بالاتر از بالای کندل قبلی، بین پایین وبالای کندل قبلی و پایینتر از پایین کندل قبلی بسته شود. با توجه به این دسته بندی کندلی که بالاتر از بالای کندل قبلی بسته شود تمایل به صعود را نشان می دهد. کندلی که بین پایین وبالای کندل قبلی بسته شود تمایل به بازار رنج و کندلی که پایینتر از پایین کندل قبلی بسته شود تمایل به نزول را نشان می دهد.
در شکل زیر کندل جدید بالاتر از بالای (high) کندل قبلی بسته شده است. این کندل bull نامیده می شود.
در شکل زیر کندل جدید بین بالا و پایین کندل قبلی بسته شده است. این کندل range نامیده می شود.
در شکل زیر کندل جدید پایین تر از پایین (low) کندل قبلی بسته شده است. این کندل bear نامیده می شود.
حال با این دو تقسیم بندی در کل 9 حالت مختلف بوجود می آید به صورت زیر:
های بولیش (کندل جدید در یک سوم بالایی خودش بسته شده و بالاتر از بالای کندل قبلی بسته شده است.)(High closed bull candle): قدرت صعود زیاد
مید بولیش (کندل جدید در یک سوم میانی خودش بسته شده و بالاتر از بالای کندل قبلی بسته شده است) (Mid close bull candle): قدرت صعود متوسط
لو بولیش (کندل جدید در یک سوم پایینی خودش بسته شده و بالاتر از بالای کندل قبلی بسته شده است.) (Low closed bull candle): قدرت صعود ضعیف
های رنج (کندل جدید در یک سوم بالایی خودش بسته شده و بین بالا و پایین کندل قبلی بسته شده است.) (High closed range candle)
مید رنج (کندل جدید در یک سوم میانی خودش بسته شده و بین بالا و پایین کندل قبلی بسته شده است.) (Mid closed range candle)
لو رنج (کندل جدید در یک سوم پایینی خودش بسته شده و بین بالا و پایین کندل قبلی بسته شده است.) (Low closed range candle)
های بیریش (کندل جدید در یک سوم بالایی خودش بسته شده و پایین تر از پایین کندل قبلی بسته شده است.) (High closed bear candle): قدرت نزول ضعیف
مید بیریش (کندل جدید در یک سوم میانی خودش بسته شده و پایین تر از پایین کندل قبلی بسته شده است.) (Mid closed bear candle): قدرت نزول متوسط
لو بیریش (کندل جدید در یک سوم پایینی خودش بسته شده و پایین تر از پایین کندل قبلی بسته شده است.) (Low closed bear candle): قدرت نزول زیاد
اهمیت محل تشکیل کندل
الگوهای کندلی که بیان شد بایستی در محل تشکیل آن تحلیل گردد. الگوی کندلی در نزدیکی حمایت مقاومت اصلی یا در میانه روند یا در سوئینگ های بالا و پایین در تصمیم گیری معامله گر به صورت متفاوت تاثیرگذار است. مثلا در حمایت اصلی الگوی ” های کلوز رنج” تشکیل می شود که یکی از نه یا 9 حالت بیان شده می باشد. این الگو در حمایت اصلی تریدر را به سمت پیشبینی قدرت خریداران و فرصت خرید می برد. باید توجه شود که هنوز مراحل تحلیل تمام نشده است!
در نزدیکی مقاومت معامله گر به دنبال فروش است. الگوهای کندلی قدرت و ضعف را در مقاومت نشان می دهد. ممکن است مقاومت را بشکند و بعد از آن ضعف نشان دهد و دوباره به زیر مقاومت بازگردد. ممکن با قدرت مقاومت را بشکند و در برگشت ضعف نشان دهد که نشانه پولبک است.
با بررسی الگوی کندلی در محل تشکیل آن یک تحلیل بدست می آید. حال با تشکیل هر کندل پس از آن این تحلیل تایید یا رد می شود. کندل های بعدی فرصت ورود را برای تریدر تعیین می کنند. فرصت ورود می تواند هم در تایید و هم در رد الگو ایجاد گردد. شرط موفقیت صبر و دقت معامله گر می باشد.
مفهوم ستاپ های معاملاتی
در روش پرایس اکشن طرح ها یا الگوهایی برای معامله وجود دارد که احتمال موفقیت در آنها بالا است. در ستاپ های پرایس اکشن در نقاطی ورود به بازار صورت می گیرد که استاپ لاس عده ای که با هیجان معامله کردند فعال می شود و نرخ به سمت هدف ستاپ حرکت می کند. در پرایس اکشن تریدر با باز شدن معامله خود همراه ترید می ماند و استاپ لاس خود را تغییر می دهد تا بیشترین سود حاصل گردد. معامله گر پرایس اکشن در نواحی مهم نشانه های ضعف در یک جهت را جست و جو می کند تا در جهت خلاف ضعف در نقطه ای مناسب وارد بازار شود. کسانی در معاملاتشان شکست می خورند که نواحی مهم و جهت قوت و ضعف را به درستی تشخیص نمی دهند. با فعال شدن استاپ لاس این دسته از معامله گران مبتدی، حرکت در جهت خلاف ضعف، سرعت می گیرد و معامله گر حرفه ای پرایس اکشن سود خود را بدست می آورد.
پس از تعیین حمایت و مقاومت در تایم فریم بالاتر، یافتن سوئینگ بالا و سوئینگ پایین در تایم فریم معاملاتی، تعیین قدرت و ضعف در تایم فریم معاملاتی، پیشبینی حرکت بعدی وتحلیل کندل به کندل به منظور تایید یا رد پیشبینی، حال ستاپ معاملاتی مناسب آشکار می گردد. در ادامه دوباره تحلیل هر کندل مسیر حرکت را مشخص می کند.
انواع ستاپ های معاملاتی در پرایس اکشن
در روش پرایس اکشن پنج نوع ستاپ اصلی وجود دارد:
ستاپ TST: در این ستاپ نرخ یا قیمت حمایت یا مقاومت اصلی را تاچ می کند و باز می گردد.
ستاپ BOF: در این ستاپ نرخ یا قیمت از حمایت یا مقاومت کمی عبور می کند و باز می گردد.
ستاپ BPB: در این ستاپ نرخ یا قیمت از حمایت یا مقاومت عبور می کند.
ستاپ PB: در این ستاپ نرخ یا قیمت در میان یک روند یک پولبک می زند تا به مسیر خود ادامه دهد.
ستاپ CPB: در این ستاپ نرخ یا قیمت در میان یک روند بعد از یک اصلاح بزرگ به مسیر خود ادامه می دهد.
همانطور که از توضیحات ستاپ ها مشخص گردید ستاپ چهارم و پنجم در میان روند تشکیل می شود.
ستاپ TST
در ستاپ TST در نزدیکی حمایت و مقاومت ضعف بوجود می آید که نشان از برگشت قیمت می دهد. معامله گرانی که به حمایت و مقاومت اصلی توجه نکردند و ضعف را نیز ندیدند در جهت ادامه روند وارد می شوند و با برگشت قیمت استاپ لاس آنها فعال شده و به بازگشت شدیدتر قیمت کمک می شود.
با مشاهده علائم ضعف در نزدیکی حمایت و مقاومت که از مومنتوم آشکار می شود احتمال می رود که ستاپ TST بوجود آید.
ستاپ BOF
هنگامیکه حرکت قیمت در نزدیکی حمایت یا مقاومت نشانه هایی از احتمال شکسته شدن این سطح را می دهد، بایستی حرکت قیمت کندل به کندل تحت نظر قرار گیرد. اگر نرخ یا قیمت به داخل ناحیه حمایت و مقاومت وارد شود اما پس از ورود به این ناحیه ضعف در شکست بوجود آید، نشانه های ستاپ BOF آشکار شده است. کسانیکه گمان بردند که سطح شکسته شده و برای ادامه روند وارد بازار شده اند با زیان خارج می شوند و استاپ لاس آنها فعال می گردد که بر قدرت برگشت قیمت می افزاید.
ستاپ BPB
هنگامیکه قیمت یا نرخ از ناحیه حمایت و یا مقاومت عبور می کند و برگشتی همراه با ضعف به سمت ناحیه دارد ستاپ BPB آشکار می گردد.
در ستاپ BPB قبل از عبور قیمت از حمایت یا مقاومت معامله گرانی هستند که به نشانه های قدرت در حرکت قیمت بی توجه هستند. پس از عبور قیمت یا نرخ از سطح حمایتی یا مقاومتی هنگامیکه دوباره به سمت سطح حمایت یا مقاومت باز می گردد دوباره اشتباه می کنند و نشانه های ضعف را نمی بینند و انتظار دارند که قیمت به داخل محدوده باز گردد. یک معامله گر پرایس اکشن نشانه های قدرت و ضعف را در نواحی حساس با دقت تجزیه و تحلیل می کند تا بتواند حرکت بعدی نرخ یا قیمت را پیشبینی کند. پس از پیشبینی، هر کندل جدید برای معامله گر پرایس اکشن مهم به شمار می رود تا به درستی وارد بازار شود.
ستاپ PB
وقتی قیمت یا نرخ در ادامه روند جهت دار در حرکت است، مثلا از یک حمایت به سمت یک مقاومت اصلی، با پایان یک اصلاح همراه با نشانه های ضعف، ستاپ PB آشکار می گردد.
مقدار پولبک تا اندازه ای می تواند باشد که جهت روند را تغییر ندهد. (شرط تمام شدن یک روند پیش از این توضیح داده شده است)
ستاپ CPB
وقتی قیمت یا نرخ در ادامه روند جهت دار است مثلا از یک حمایت به سمت یک مقاومت اصلی در حرکت است. در زمانیکه اصلاح می کند وضعف را در خلاف روند از خود نشان می دهد در این حالت ستاپ CPB آشکار می گردد. در این ستاپ پولبک از ستاپ PB بزرگتر و پیچیده تر است و تا موقعی که شرط تغییر روند ظاهر نشده باشد همچنان فرض پولبک پیچیده پابرجاست.
پولبک پیچیده، ظاهری نزدیک به اصلاح زیگزاگ abc در امواج الیوت دارد. البته می تواند شکل دیگر اصلاح های الیوتی را هم به خود بگیرد.
مطابقت شش اصل پرایس اکشن با پنج ستاپ معاملاتی
هنگامیکه کندل جاری با حمایت و مقاومت فاصله دارد و نزدیک آن نیست، بر این باور هستیم که روند تا حمایت یا مقاومت پیش روی خود قدرت خود را حفظ می کند و به آن سطح می رسد.
با توجه به این اصل ستاپ های PB و CPB که ورود پس از پولبک صورت می گیرد برای معامله مناسب است.
هنگامیکه کندل جاری با حمایت و مقاومت فاصله دارد و نزدیک آن نیست، بر این باور هستیم که در صورتیکه در حرکت روند ضعفی مشاهده شد این ضعف باعث تمام شدن و تغییر روند نمی شود.( شرط تمام شدن یک روند و تغییر آن پیش از این توضیح داده شده است).
با توجه به این اصل ستاپ CPB برای معامله مناسب است. زیرا هنوز شرط تمام شدن روند ایجاد نشده است واز طرفی روند با قدرت پیش نمی رود.
بر این باور هستیم که اگر بازار در یک روند خنثی قرار دارد، این روند خنثی ادامه می یابد. یعنی بین حمایت و مقاومت می ماند. البته در صورتیکه نزدیک حمایت یا مقاومت قدرت از خود نشان ندهد.
با توجه به این اصل ستاپ BOF و TST برای معامله محتمل تر هستند. یعنی قیمت به احتمال زیاد قبل از رسیدن به ناحیه حمایتی یا مقاومتی باز می گردد یا اینکه نفوذ می کند و باز می گردد.
بر این باور هستیم که اگر کندل ها در نزدیکی سوئینگ بالا و سوئینگ پایین، نشانه های قدرت را از خود آشکار کند، آن سطح شکسته می شود. اگر پس از شکست ضعف ایجاد شد دوباره به داخل دامنه خنثی باز میگردد و در صورتیکه در برگشت به سمت دامنه خنثی ضعف وجود داشت می تواند پولبک باشد تا دوباره به مسیر خود ادامه دهد.
با توجه به این اصل و مشاهده نشانه قدرت در نزدیکی حمایت یا مقاومت و عبور از این نواحی حساس بایستی پس از شکست ناحیه حمایتی یا مقاومتی، قدرت و ضعف به دقت بررسی شود. ممکن است با ضعف پس از شکست ستاپ BOF برای معامله ایجاد شود. همچنین ممکن است پس از شکست در برگشت ضعف ایجاد گردد و فرصت ورود در پولبک فراهم شود که مطابقت با ستاپ BPB دارد.
در صورتیکه کندل ها در نزدیکی حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر باشد، باور داریم که نرخ یا قیمت بازمی گردد.
در این اصل قیمت یا نرخ به حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر می رسد. محتمل ترین ستاپ BOF و TST می باشد.
در صورتیکه کندل ها در نزدیکی حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر باشد، اگر قدرت وجود داشت نشان دهنده اینست که حمایت یا مقاومت شکسته می شود. اگر پس از شکست ضعف وجود داشت، قیمت به داخل محدوه دوباره باز می گردد و اگر در هنگام بازگشت ضعف از خود نشان داد پولبک است و مسیر قبلی را ادامه می دهد.
در این اصل قیمت یا نرخ به حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر با قدرت می رسد و می شکند و عبور می کند. اگر در برگشت ضعف نشان دهد محتمل ترین ستاپ BPB می باشد که ورود پس از پولبک است. همچنین ممکن است پس از نفوذ به ناحیه حمایتی یا مقاومتی ضعف از خود نشان دهد که به احتمال زیاد ستاپ BOF برای معامله مهیا می گردد.
منظور از اصطلاح فیبوناچی در معاملات، ابزاری است که ابتدا حرکت قیمت ردیابی کرده و متعاقباً سطوح حمایت و مقاومت افقی را در نمودار قیمت قرار میدهد. این سطوح مقاومت و حمایت در نمودار به عنوان "سطوح فیبوناچی" شناخته شده و از آنها مانند سطوح حمایت افقی و مقاومت معمولی برای تصمیمگیریهای مربوط به معاملات استفاده میشود.
در زمانهایی که قیمت سهام در یک جهت در حال حرکت است، به عقیده گروهی احتمال کاهش یا پولبک (Pullback) قیمت وجود خواهد داشت. طرفداران ابزار فیبوناچی معتقدند که این عقب نشینی به احتمال زیاد در سطوح فیبوناچی اتفاق میافتد. در ادامه این مطلب به معرفی این سطوح و بررسی مزایا و معایب این ابزار تکنیکال میپردازیم.
فیبوناچی اصلاحی چیست؟
فیبوناچی اصلاحی، ابزاری تکنیکال و محبوب در میان معاملهگران است. فیبوناچی اصلاحی بر اساس اعداد کلیدی بوده، و توسط ریاضیدان قرن سیزده به نام Leonardo Fibonacci شناسایی شده است. اما دنباله اعداد فیوناچی به اندازه روابط ریاضی که به صورت نسبت بین اعداد سری بیان میشود، اهمیت ندارد.
در تحلیل تکنیکال، با استفاده از فیبوناچی اصلاحی، دو نقطه حداکثری (قله و فرورفتگی) در نمودار سهام نظر گرفته شده و سپس فاصله عمودی بر نسبتهای اصلی فیبوناچی یعنی 23.6%، 38.2%، 50%، 61.8% و 100% تقسیم میشود. پس از شناسایی سطوح، خطوط افقی ترسیم شده و از آنها برای شناسایی سطوح مقاومت و حمایت احتمالی استفاده میشود.
نحوه عملکرد نسبتهای فیبوناچی
دنباله اعداد فیبوناچی شامل اعداد 0، 1، 1، 2، 3، 5، 8، 13، 21، 34، 55، 89، 144 و... است. همانطور که مشاهده میکنید، هر جمله (Term) این دنباله مجموع دو جمله قبلی بوده و میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند. یکی از ویژگیهای قابل توجه این دنباله عددی این است که هر عدد تقریباً 1.618 بار از عدد قبلی بزرگتر است. این موضوع رابطه مشترک بین هر عدد در این دنباله بوده و پایه و اساس نسبتهایی است که برای تعیین سطوح اصلاحی توسط معاملهگران تکنیکال استفاده میشود. محاسبات واقعی سطوح فیبوناچی بر اساس اعداد موجود در دنباله فیبوناچی یا به عبارت دیگر درصد اختلاف بین این آنها است.
✔️ نسبت 61.8%، نسبت کلیدی فیبوناچی بوده و از تقسیم یک عدد در دنباله فیبوناچی به عدد بعدی آن به دست میآید. برای مثال، 21 تقسیم بر 34 برابر با 0.6176 و 55 تقسیم بر 89 برابر با 0.61798 است.
✔️ نسب 38.2% فیبوناچی، با تقسیم یک عدد دنباله بر عدد موجود در دو جایگاه بعد از آن به دست میآید. برای مثال، 55 تقسیم بر 144 تقریباً برابر با 0.38194 است.
✔️ نسبت 23.6% با تقسیم یک عدد دنباله بر عدد موجود در سه جایگاه بعد از آن به دست میآید. برای مثال، 8 تقسیم بر 34 برابر با 0.23529 است.
علی رغم محبوبیت و مزیتهای فیبوناچی، این ابزار نیز مانند سایر ابزارهای تکنیکال دارای معایب مفهومی و فنی است. در ادامه، به بررسی مزایا و معایب فیبوناچی میپردازیم:
◾ استفاده از فیبوناچی اصلاحی، یک موضوع کامل ذهنی بوده و ممکن است معاملهگران از آن به روشهای مختلفی استفاده کنند. آن گروه از معاملهگرانی که با استفاده از فیبوناچی به سود میرسند، اثربخشی این ابزار تکنیکال را تأیید میکنند. درحالی که گروه مقابل، به دلیل از دست دادن سرمایه خود، فیبوناچی را ابزاری غیرقابل اعتماد میدانند.
◾بر اساس استدلال گروه دیگر، فیبوناچی یک نوع "پیشگویی محقق کننده" بوده و اگر تمام معاملهگران از نسبتهای یکسان فیبوناچی یا سایر اندیکاتورهای تکنیکال استفاده کنند، پرایس اکشن منعکس کننده این واقعیت خواهد بود.
◾ اصل اساسی هر ابزار فیبوناچی یک ناهنجاری عددی بوده و مبتنی بر هیچ دلیل منطقی نیست. نسبتها، اعداد صحیح دنبالهها و فرمولهای مشتق شده از دنباله فیبوناچی تنها حاصل یک فرایند ریاضی هستند. این موضوع ذاتاً باعث بیاعتماد شدن به فیبوناچی نمیشود، اما ممکن است برای معاملهگرانی که تمایل به درک منطق پشت استراتژی فیبوناچی را دارند، ابزار مناسبی نباشد.
◾ علاوه بر این، استراتژی فیبوناچی اصلاحی، فقط به اصلاحات احتمالی، معکوسها و جهشهای متقابل اشاره میکند. این سیستم برای تأیید سایر اندیکاتورها تلاش کرده و سیگنالهای قوی و ضعیفی که به راحتی قابل شناسایی باشند را ارائه نمیدهد.
کاربرد فیبوناچی
فیبوناچی اصلاحی ابزارهای محبوبی هستند که برای ترسیم خطوط حمایتی، شناسایی سطوح مقاومت، ثبت سفارشهای توقف ضرر و تعیین قیمتهای هدف استفاده میشوند. با وجود اینکه برخی از کارشناسان مالی بازار در مورد کارایی این ابزار تکنیکال دچار شک و تردید هستند، اما تا امروز فیبوناچی موفق به پیشبینی رکودهای بازار شده است. اما با این حال، مانند سایر ابزارهای معاملاتی جهانی، ابزارهای فیبوناچی نیز کاستیهایی دارند و به همین دلیل بهتر است از آنها همراه با سایر اندیکاتورها استفاده کنید. زمانی که قیمت به جهات مختلف حرکت میکند، شروع و پایان حرکت انجام شده به راحتی قابل شناسایی است. با استفاده از ابزار فیبوناچی، فاصله این حرکت اندازهگیری شده و سپس به طور خودکار "فیبوناچی اصلاحی" و "سطوح اکستنشن" توسط فیبوناچی قرار داده میشوند.
پرسونای استراتژی معاملاتی فیبوناچی
قبل از بررسی جزئیات استراتژی معاملاتی، بپردازیم به بررسی پرسونای افرادی که ممکن است از این استراتژی استفاده کنند:
تریدر فیبوناچی با نوسان کم / Low Volatility Fibonacci Trader
تریدر فیبوناچی با نوسان بالا / High Volatility Fibonacci Trader
پیش از هر چیزی، ابتدا از خود بپرسید که چگونه از ابزار فیبوناچی در استراتژیهای معاملاتی خود استفاده خواهید کرد؟ در صورتی که، از قبل تجربهای در این خصوص ندارید، برای بررسی قبل، در حین و بعد از بسته شدن بازار، یک برنامه معاملاتی تنظیم کنید. بر اساس آنچه که توسط بازار ارائه شده است، میتوانید میان ترید فیبوناچی با نوسان کم و زیاد در نوسان باشید. همچنین، میتوانید از فیبوناچی به عنوان ابزار کمکی برای حمایت از طرح معاملاتی خود استفاده کنید. فیبوناچی برای مشاهده سطوح پنهان حمایت و مقاومت و تعیین اهداف ورود و خروج به شما کمک میکند. میزان اهمیت دادن به این سطوح، رابطه مستقیمی به میزان اعتماد شما به ابزار فیبوناچی خواهد داشت.
آموزش فیبوناچی
پس از معرفی ابزار فیبوناچی و بررسی کاربردها و چالشهای استفاده از آن، در این قسمت به آموزش ترید با این ابزار تکنیکال میپردازیم:
از ابتدا تا انتهای حرکت قیمت را دنبال کنید
ابزار فیبوناچی به صورت دستی، و از چپ به راست اعمال میشود. برای اندازهگیری حرکت نزولی قیمت، لازم است این ابزار را از ابتدا تا پایان حرکت قیمت اعمال کنید. این موضوع در نمودار زیر قابل مشاهده است:
رسم ابزار فیبوناچی از بالا شروع میشود.
ابزار فیبوناچی در پایین به پایان رسیده و از چپ به راست رسم شده است.
در حالت بعدی برای اندازهگیری حرکت صعودی قیمت، ابزار فیبوناچی از پایین و مجدداً از چپ به راست اعمال میشود. این موضوع در نمودار زیر قابل مشاهده است:
ابزار فیبوناچی در پایین به بالا رسیده و از چپ به راست رسم شده است.
سطوح فیبوناچی به طور خودکار در MT4 قرار میگیرد. همانطور که در نمودار بالا قابل مشاهده است، پس از اعمال ابزار فیبوناچی، سطوح فیبوناچی به طور خودکار در میان نقطه شروع و انتهای حرکت قرار میگیرد. به این سطوح، سطوح اصلاحی گفته میشود.
سطوح فیبوناچی به صورت درصدی از کل حرکت انجام شده نشان داده میشود. سطحی که در نیمه راه میان نقطه شروع و پایان حرکت قرار گرفته است را سطح اصلاحی 50% میگویند؛ بنابراین، در صورتی که قیمت در نیمه راه به حالت قبلی برگردد، به اصلاح گفته میشود که قیمت به سطح 50 درصد بازگشته است. در نهایت، بسته به روند حرکتی قیمت (نزولی یا صعودی)، سطح 50 درصدی به عنوان سطح حمایت یا مقاومت عمل میکند؛ بنابراین میتوان گفت، سطوح اصلاحی میزان احتمالی عقب نشینی را به ما نشان میدهد.
در نمودار زیر سطوح 38.2%، 50% و 61.8% قابل مشاهده هستند. آنها معمولاً به عنوان سطوحی استفاده میشوند که قیمت میتواند به آنها بازگردد، علاوه بر این، سطوح اصلاحی دیگری شناسایی شده که کارایی خوبی هم دارند.
سطح 38.2%
سطح 50.0%
سطح 61.8%
استفاده از فیبوناچی اصلاحی برای ورودیها
همانطور که در نمودار زیر مشاهده میکنید، ابزار فیبوناچی برای یک حرکت صعودی اعمال شده و سطوح 38.2%، 50% و 61.8% بین نقاط شروع و پایان حرکت قرار گرفتهاند. از آنجایی که ممکن است قیمت به این سطوح بازگردد، از آنها برای ورودیهای بالقوه استفاده میشود.
ورودی بلند احتمالی در 61.8%
ورودی بلند احتمالی در 50.0%
ورودی بلند احتمالی در 38.2%
نحوه انتخاب بهترین سطح ورودی
به منظور انتخاب بهترین سطوح اصلاحی برای ورود به بازارها دو روش وجود دارد؛ در ادامه به توضیح این دو روش میپردازیم:
روش تهاجمی: با قرار دادن یک توقف ضرر در طرف دیگر سطح فیبوناچی، میتوانید به هر یک از سطوح اصلاحی مدنظر وارد شوید. در صورتی که قیمت به نقطه استاپ لاس شما برسد، میتوانید مجدداً از طریق سطح بعدی وارد شده و این کار را تا زمان بازگشت قیمت به نقطه موردنظر ادامه دهید. این یک روش تهاجمی برای یافتن ورودیها با استفاده از ابزار فیبوناچی است.
روش غیرفعال: در این روش ابتدا لازم است صبر کنید تا قیمت، سطوح حمایت یا مقاومت خود را در سطوح فیبوناچی پیدا کند، در مرحله بعد نیز مجدداً صبر کنید تا قیمت، به مسیر ابتدایی حرکت خود بازگردد، پس از آن میتوانید وارد شوید. توجه داشته باشید که فیبوناچی به خودی خود یک سیستم معاملاتی نبوده و باید در به عنوان بخشی از یک سیستم معاملاتی یا در ارتباط با آن، استفاده شود.
سطوح فیبوناچی اکستنشن
ابزار فیبوناچی نه تنها برای تعیین سطوح اصلاحی استفاده میشود، بلکه با طراحی سطوح اکستنشن، میتواند حرکت قیمت را نیز نشان دهد؛ بنابراین، میتوانید از فیبوناچی اکستنشن برای کسب سود و حتی ورودیهای روند مخالف استفاده کنید.
سطوح اکستنشن مختلفی توسط معاملهگران استفاده میشود، اما متداولترین آنها سطوح 138.2% و 161.8% است. در نمودار زیر، نمونهای از سطوح اکستنشن در یک روند نزولی قیمت آورده شده است:
سطح اکستنشن 138.2%
سطح اکستنشن 161.8%
زمانی که قیمت به عقب رفته و سپس در یکی از سطوح اکستنشن خارج میشود، میتوان از طریق ابزار فیبوناچی در یکی از سطوح اصلاحی پوزیشنی را وارد کرد. در نمودار زیر، سطوح اکستنشن ابزار فیبوناچی برای یک روند صعودی اعمال شده و میتوانید سطوح اصلاحی و اکستنشن را در آن مشاهده کنید:
ورودی بلند بالقوه در سطح اصلاحی
خروجی بالقوه در سطح اکستنشن
نحوه انتخاب بهترین سطح اکستنشن برای کسب سود
به منظور به حداکثر رساندن میزان سودآوری، میتوان سطوح اکستنشن را با سطوح اصلاحی مربوطه مطابقت داد. به عنوان مثال، اگر قیمت به سطح اصلاحی 38.2% بازگردد، سطح اکستنشن مربوط به آن 138.2 خواهد بود.
ورودی کوتاه در سطح اصلاحی 38.2%
سطح اکستنشن مربوط در 138.2%
اکستنشن مربوط به سطوح اصلاحی 50.0 یا 61.8، برابر با 161.8 است.
ورودی کوتاه در سطح اصلاحی 50.0%
سطح اکستنشن مربوط در 161.8%
نتیجهگیری
فیبوناچی یکی از مهمترین مفاهیم در تحلیل تکنیکال است که برای تعیین سطح حمایت و مقاومت و در نهایت پیشبینی قیمت مورد استفاده قرار میگیرد. در این مطلب به چند نمونه از کاربردهای این مفهوم در نمودارهای قیمت اشاره شد. در این روش تحلیل، از دنباله اعداد فیبوناچی که هریک ارتباط خاصی با یکدیگر دارند، استفاده میشود.