معمولاً اندیکاتورها سیگنال خروجی خود را موقعی به تریدر می دهند که قیمت یا نرخ، حرکت خود را کرده است و هیچ قطعیتی برای ادامه حرکت در جهت قبلی وجود ندارد. ممکن است بعد از ورود با کمی حرکت رو جلو در جهت سیگنال اندیکاتور کمی خوشبینی و رضایتمندی در تریدر بوجود آید اما با برگشت قیمت تریدر دچار و اضطراب و سرخوردگی می شود. اندیکاتور بر پایه روابط و فرمول های ریاضی است و حرکت قیمت باعث می شود تا اندیکاتور با توجه به فرمول خود سیگنالی با تأخیر به تریدر بدهد. به عنوان مثال عده ای با کراس دو مووینگ اوریج وارد بازار می شوند در صورتیکه برای اینکه این کراس اتفاق بیفتد ابتدا قیمت به اندازه کافی در یک جهت حرکت کرده و پس از آن کراس دو مووینگ اوریج رخ می دهد که سیگنالی برای برخی از معامله گران محسوب می شود. اما آیا این حرکت قطعا ادامه می یابد؟ ممکن است بازگردد و دوباره در خلاف جهت قبلی دو مووینگ اوریج کراس کنند.
در تصویر بالا سه مرتبه کراس دو مووینگ اوریج سیگنال با تاخیر و اشتباه به تریدر داده است. بنابراین ورود صحیح قبل از شروع حرکت نرخ در یک جهت است!!! و این ناممکن و ناشدنی نیست!!!
در صورتیکه تریدر روش پرایس اکشن را به خوبی فرا گیرد و مقدار ریسک به ریوارد را در معاملات خود به خوبی اجرا کند، در معاملات خود موفق خواهد بود.
در روش پرایس اکشن نوع نگاه به بازار برپایه تصمیمات معامله گران و قدرت عرضه و تقاضا است. بنابراین خیلی سریع تر از سیگنال اندیکاتورها تریدر موقعیت های سودزا را شناسایی می کند.
در روش پرایس اکشن پیش از ورود به معامله بازار به خوبی بررسی می شود و با ورود به معامله نیز کندل ها یکی پس از دیگری بررسی می شوند تا بهترین سود یا کمترین زیان حاصل شود. همچنین پیش از ورود به ترید حد ضرر و حد سود تعیین می گردد و بر اساس آن حجم معامله تعیین می گردد.
در این مطلب پس از بیان مفاهیم پایه و اساس پرایس اکشن، ستاپ های معاملاتی آموزش داده می شود.
در روش پرایس اکشن تلاش بر اینست که معامله گر با واقعیت بازار روبرو شود. هرچه با رفتار معامله گران بهتر آشنایی صورت گیرد، بهتر و سریع تر موقعیت های سودآور بازار شناسایی می گردند. در حقیقت تصمیمات تریدرها باعث حرکت نمودار در یک جهت مشخص می شود. واضح است که حرکت قیمت در بازار برپایه قدرت عرضه و تقاضا می باشد. به عبارتی دیگر عدم تعادل در عرضه و تقاضا باعث حرکت قیمت می شود. سوال اساسی اینست که در نموداری که با آن روبرو هستیم چگونه می توان تصمیم معامله گران را تشخیص داد؟
برای پاسخ این سوال از یک مثال بهره می بریم. به شکل زیر دقت کنید.
در نقطه A خریداران وارد بازار می شوند. آنها با این نگاه و تحلیل که در این حمایت روند بازمی گردد و صعودی می شود معامله خرید باز کرده اند.
در نقطه B وقتی حمایت شکسته می شود. عده ای انتظار دارند که این شکست ادامه پیدا کند بنابراین معامله فروش باز می کنند. خریدارانی که در A معامله خرید بازکرده بودند استاپ لاس خود را در زیر A گذاشته بودند. حال با شکسته شدن حمایت و فعال شدن استاپ لاس آنها قدرت فروش در بازار بیشتر شده و موجب کاهش نرخ می گردد. پس دو گروه فروشندگان و کسانی که استاپ لاس خریدشان زده شده باعث پایین آمدن نرخ شدند.
در نقطه C کسانی که فروختند عده ای از آنها سود خود را برمیدارند و در واقع به دنبال سود کوتاه مدت هستند (اسکالپرها).
عده ای با توجه به شکست حمایت پولبک را پیشبینی می کنند. بنابراین وارد خرید می شوند تا نرخ بالا رود و پولبک ایجاد شود.
در نقطه D همانهایی که در B خریده بودند و بعد معامله شان در ضرر رفته و استاپ لاس نداشتند حال با رسیدن نرخ به نقطه D ضرر آنها به صفر رسیده و معامله خود را می بندند و با بستن معامله فشار فروش ایجاد می کنند. عده دیگری در نقطه D با دیدن پولبک وارد فروش می شوند. همچنین عده ای که در A فروخته بودند در D به حجم خود اضافه می کنند. همه این دسته معامله گران فشار فروش ایجاد می کنند.
بنابراین در روش پرایس اکشن سعی بر اینست که با حرکت نرخ به این موضوع که واکنش معامله گران چه خواهد بود توجه شود.
در روش پرایس اکشن معامله گر با این دید معامله خرید باز می کند که بعد از معامله خرید او دیگر معامله گران نیز وارد خرید شوند و سفارشات خرید منجر به یک روند صعودی شود. همچنین با باز کردن معامله فروش، دیگر معامله گران نیز وارد فروش شوند و روندی نزولی در ادامه بوجود آید. پس نکته اساسی اینست که انتظار رود بعد از معامله یک تریدر پرایس اکشن دیگر معامله گران نیز در جهت معامله او وارد بازار شوند. در این روش بایستی تصمیم جمعی تریدرها پیشبینی شود. اما این پیشبینی همیشه و در همه شرایط بازار ممکن نیست. این پیشبینی زمانی می تواند برای یک معامله گر پرایس اکشن صحیح و سودآور باشد که دیگر معامله گران تصمیم گیری اشتباه می کنند و در واقع در محلی که اکثر معامله گران استاپ لاس می گذارند تا با فعال شدن استاپ لاس آنها قدرت بازار در جهت معامله تریدر پرایس اکشن بیشتر شود. فعال شدن استاپ لاس معامله گرانی که به اشتباه و بر پایه هیجان وارد بازار شدند به معنای حرکت نرخ یا قیمت در جهت معامله تریدر حرفه ای پرایس اکشن است.
در روش معامله گری پرایس اکشن بایستی مناطقی از نمودار که تریدرها در استرس هستند شناسایی شود. تا با پیشبینی رفتار و تصمیم اشتباه آنها ورود صحیح برای تریدر پرایس اکشن صورت گیرد. در این شیوه مدیریت ریسک و حجم معامله از ارکان اصلی است و همچنین معامله گر بایستی از انضباط و نظم در ترید برخوردار باشد.
سود کردن در بازار تنها و تنها به دانستن ابزارها و الگوهای تکنیکال وابسته نیست. بازار همیشه در حال تغییر است. بعضی مواقع در حال رنج و بعضی مواقع در روند جهت دار است. ممکن است تا زمانیکه تریدر بخواهد تشخیص دهد که بازار در حال حاضر در روند قرار دارد، نیمی از این روند طی شده باشد. علاوه بر این در برخی مواقع نوسانات شدید است و بازار دچار هیجان می شود. نوسان شدید می تواند به راحتی استاپ لاس ترید را بزند. بنابراین اگر یک الگوی ثابت برای خود درنظر گیرد همیشه مطابق با این الگو و اندیکاتور وارد و خارج شود در بسیاری از مواقع خلاف انتظاری که از الگوی خود دارد دچار ضرر می گردد. علت آن هم اینست که بازار تغییر می کند و نمی توان با چند قانون ساده همیشه یک نتیجه از بازار گرفت. تریدر بایستی تلاش کند به فهم شخصی از حرکت بازار برسد و متغیرهای بازار را به خوبی بشناسد. این فهم صحیح از بازار در یادگیری و تمرین روش پرایس اکشن نهفته است.
حمایت (support) منطقه یا ناحیه ایست که از پایین آمدن بیشتر نرخ جلوگیری می کند و مقاومت (resistance) منطقه یا ناحیه ایست که از بالا رفتن بیشتر نرخ جلوگیری می کند.
وقتی نرخ به یک مقاومت می رسد و باز می گردد در حقیقت رفتار و تصمیمات معامله گران باعث این بازگشت می شود. عده ای قیمت یا نرخ جدید را برای خرید بیش از حد گران می بینند. عده ای دیگر که قبلا خرید کرده بودند حال در نرخ حاضر سود خود را برداشت می کنند و قدرت فروش را بالا می برند. عده ای هم نرخ حاضر را برای ورود در فروش جذاب می بینند. که همه این تصمیمات منجر به کاهش نرخ می گردد.
در حمایت نیز عکس این اتفاق رخ می دهد بدین معنی که وقتی نرخ به یک حمایت می رسد و باز می گردد در حقیقت رفتار و تصمیمات معامله گران باعث این بازگشت می شود. عده ای قیمت یا نرخ جدید را برای فروش بیش از حد پایین می بینند. عده ای دیگر که قبلا فروش کرده بودند حال در نرخ حاضر سود خود را برداشت می کنند و قدرت خرید را بالا می برند. عده ای هم نرخ حاضر را برای ورود در خرید جذاب می بینند. که همه این تصمیمات منجر به افزایش نرخ می گردد.
در شکل بالا در نقطه A عده ای از معامله گران که قبل از آن خرید داشتند در این نقطه معامله خود را بسته اند و قدرت فروش در بازار بالا رفته است. آنان که این فرصت را از دست داده اند و معامله خرید آنها همچنان باز است، با آمدن پایین نرخ دچار اضطراب و نگرانی می شوند و به این فکر می کنند که درصورتیکه دوباره نرخ بالا رود و به محدوده A برسد حتما معامله خود را می بندند. به همین دلیل در نقطه C بازار دوباره بر می گردد و قدرت فروش بیشتر می شود. در نقطه D با توجه به اینکه قبلاً در B بازار حمایت شده حال در D عده زیادی فروشندگان معامله خود را بسته اند و عده جدیدی نیز نقطه D را با توجه به همسطح بودن آن با B حمایت و فرصت خرید دیده اند به همین دلیل قدرت خرید در بازار افزایش یافته است.
بازاردر D کمی حمایت می شود ولی کمی بعد این حمایت شکسته می شود و بازار میریزد. ناحیه D کمی جلوتر در E تبدیل به مقاومت می شود. اینکه در E چرا همان سطح حمایتی حال تبدیل به مقاومت شده است چند دلیل دارد. عده ای در E خرید باز کرده بودند و الان در ضرر هستند با رسیدن به E خوشحال از این هستند که ضرر معامله آنها به صفر رسیده بنابراین معامله خرید خود را می بندند و قدرت فروش زیاد می شود. عده ای دیگر که شاهد شکسته شدن حمایت بودند به دنبال نرخ یا قیمت مناسبی هستند تا برای فروش وارد شوند و نقطه E برای ورود به فروش مناسب است بنابراین قدرت فروش زیاد می شود. عده دیگری که قبلاً فروخته بودند با رسیدن بازار به نقطه E فرصت را برای افزایش حجم معامله فروش مناسب می بینند بنابراین قدرت فروش زیاد می شود.
دقت شود معمولاً حمایت و مقاومت به صورت یک ناحیه است نه یک خط. دلیل اینکه ناحیه در نظر گرفته می شود اینست که قله ها یا کف های نزدیک نیز در نظر گرفته شود.
وقتی یکبار قیمت یا نرخ به یک سطح واکنش نشان دهد احتمال اینکه دوباره در مواجهه شدن با آن سطح متوقف شود وجود دارد. زیرا که بازار متشکل از معامله گران است و احساس و حالت روانی معامله گران باعث می شود که وقتی قیمت یکبار به یک سطح واکنش نشان داده است، دوباره در رسیدن به آن سطح بی تفاوت نباشد.
ذکر این نکته نیز ضروریست که حمایت و مقاومت الزاماً افقی نیست بلکه می تواند به صورت یک خط روند باشد.
به سطوح حمایت و مقاومت افقی، حمایت مقاومت استاتیک و به خط روند، حمایت یا مقاومت داینامیک می گویند.
قله ها و کف های موجود در یک روند سوئینگ بالا و سوئینگ پایین هستند که با وصل کردن آنها به یکدیگر حمایت یا مقاومت داینامیک یا به عبارت دیگر خط روند بدست می آید.
در روش پرایس اکشن گذشته بازار برای معامله گر بسیار مهم است. با نگاه به گذشته بازار نواحی حمایت و مقاومت و به طور کل ساختار بازار معین می شود. توجه شود که اگر نرخ، حمایت زیر خود را شکست آن حمایت تبدیل به مقاومت می شود. همینطور اگر نرخ مقاومت بالای خود را شکست آن مقاومت تبدیل به حمایت می شود.
سوئینگ بالا(SH) کندلی است که از دوکندل قبل و دو کندل بعد خود بالاتر رفته باشد.
در شکل فوق شش حالت مختلف از سوئینگ بالا نشان داده شده است. در ردیف بالا دو کندل قبل و دو کندل بعد در سه حالت مختلف به نمایش درآمده است و در ردیف دوم سه حالت برای خود سوئینگ بالا نمایش داده شده که خود کندل سوئینگ بالا به صورت دو کندلی یا سه کندلی درآمده است.
مشابه تعریف بالا البته به صورت معکوس برای سوئینگ پایین وجود دارد. کندل مرکز سوئینگ پایین است و دو کندل قبل و دوکندل بعد بالاتر قرار دارند.
علت اینکه چندین تایم فریم ( معمولاً سه تایم فریم) در روش معاملاتی پرایس اکشن بررسی می شود اینست که به بازار یک نگاه کلی تری صورت گیرد. در تایم فریم پایین تر جزئیات بیشتری برای معامله گر مشخص می شود. در تایم فریم بالاتر(تایم فریم ساختار) حمایت و مقاومت تعیین می گردد. در تایم فریم میانی یا تایم فریم معاملاتی روند و الگوها یا رنج بودن بازار و همچنین قدرت و ضعف بررسی می گردد. ورود و خروج به معامله در تایم فریم پایین صورت می گیرد.
تایم فریم بالا | هفتگی | روزانه | چهار ساعته | یک ساعته یا سی دقیقه |
تایم فریم میانی | روزانه | چهارساعته | یک ساعته | پانزده دقیقه |
تایم فریم پایین | چهارساعته | یک ساعته | پانزده دقیقه | یک دقیقه |
روند تحلیل در پرایس اکشن به این صورت است که ابتدا در تایم فریم بالاتر حمایت و مقاومت و در تایم فریم میانی یا معاملاتی سوئینگ بالا و پایین تعیین می گردد.
حمایت و مقاومت باید ناحیه ای باشد که در گذشته بازار قیمت واکنش شدید به آن نشان داده است.
پس از تعیین حمایت و مقاومت اصلی در تایم فریم بالاتر، حال در تایم فریم میانی یا معاملاتی نوع روند را تشخیص داده می شود. بدین منظور سوئینگ های بالا و سوئینگ های پایین در تایم فریم معاملاتی مشخص می شوند. در کل بازار همیشه در یکی از دو حالت روند و یا حالت رنج است. بین دو روند همیشه یک ناحیه خنثی یا رنج وجود دارد. در یک روند صعودی سوئینگ های بالا هر کدام از قبلی بالاتر هستند. همینطور سوئینگ های پایین نیز هر کدام از قبلی بالاتر هستند.
پایان یک روند صعودی چگونه تشخیص داده می شود؟
وقتی آخرین سوئینگ پایین شکسته شود این روند صعودی به کار خود پایان داده است.
در یک روند نزولی سوئینگ های بالا هر کدام از قبلی پایین تر هستند. همینطور سوئینگ های پایین نیز هر کدام از قبلی پایین تر هستند. پایان یک روند نزولی نیز با شکسته شدن آخرین سوئینگ بالا مشخص می شود.
در شکل زیرنقطه B آخرین سوئینگ پایین می باشد. شاید این سوال پیش بیاید که چرا آخرین سوئینگ پایین نقطه D نیست؟ زیرا سوئینگ بعد از D نقطه E است و E از C بالاتر نیست. بنابراین آخرین سوئینگ پایین کندلی است که سوئینگ بالای بعد از آن بالاتر از سوئینگ بالای قبلی خود باشد. مانند شکل زیر که B آخرین سوئینگ پایین است زیرا سوئینگ بالای بعد از آن C می باشد و C از A بالاتر است. با این استدلال تشخیص داده می شود که آخرین سوئینگ پایین B است و روند صعودی در زمانی تمام می شود که سطح B به سمت پایین شکسته شده باشد.
ناحیه رنج یا خنثی یا به عبارتی دیگر روند خنثی نیز در بین دو ناحیه حمایتی و مقاومتی تشکیل می گردد و در روند خنثی سوئینگ های بالا و سوئینگ های پایین به صورت بالا رونده یا پایین رونده نیستند. شکل زیر یک روند خنثی را نشان می دهد.
در تایم فریم معاملاتی یا میانی قدرت و ضعف روند حاضر بررسی می شود و برای تحلیل دقیق تر می توان به تایم فریم کوچک نیز نگاه کرد. سه مفهوم مومنتوم، مسافت و عمق و عدم ادامه برای تشخیص قدرت و ضعف استفاده می گردد.
برای بررسی مومنتوم در یک روند دو فاکتور سرعت و شتاب تجزیه و تحلیل می گردد. همانند آنچه در فیزیک برای تعریف سرعت و شتاب بیان می شود در اینجا سرعت به معنای آهنگ تغییرات قیمت یا نرخ نسبت به تغییر زمان می باشد. شتاب نیز به معنای آهنگ تغییرات سرعت نسبت به زمان می باشد. برای بررسی مومنتوم تنها به همان نمودار خام نیاز است.
سرعت همان شیب خطی است که کندل های قیمت را به هم متصل می کند. به جای یک خط در صورت امکان می توان از کانال استفاده کرد.
همانطور که بیان شد، مفهوم شتاب آهنگ تغییرات سرعت قیمت است. به عبارت دیگر آهنگ تغییرات شیب.
در شکل بالا شیب ها به ترتیب کاهش می یابد. یعنی شتاب در حال کم شدن است.
در شکل بالا شیب افزایش می یابد. یعنی شتاب در حال زیاد شدن است.
حال با واضح شدن مفهوم سرعت و شتاب در یک نمودار قیمت می توان مومنتوم را تحلیل نمود.
برای تحلیل مومنتوم سه مرحله زیر را باید طی نمود:
1- تحلیل مومنتوم به صورت مقایسه بین شیب حرکت جاری نرخ با حرکت قبل در جهت حرکت حاضر. به زبان ساده پاسخ به این سوال است که آیا در دو یا سه موج هم جهت اخیر شیب کم یا زیاد شده است؟ در شکل بالا شیب سه موج هم جهت اخیر با یکدیگر مقایسه شده است که نشان دهنده ضعف در نزول است.در برخی مواقع شیب تغییر نمی کند و روند قدرت خود را حفظ می کند.
2- مقایسه شیب دو موج متوالی در جهت های مخالف در شکل بالا شیب موج صعودی شدیدتر ویا بیشتر است از شیب موج نزولی بعد از آن. پس قدرت صعود بیشتر است.
در شکل بالا در مستطیل سمت چپ دو شیب موج صعودی و نزولی را مقایسه کنید. واضح است که قدرت موج صعودی بیشتر است. در مستطیل سمت راست اختلاف شیب بین دو موج صعودی و نزولی بیشتر شده است. بنابراین قدرت صعود افزایش یافته است. به همین دلیل هم در ادامه یک موج صعودی بسیار قدرتمند ایجاد گردیده است.
3- در این مرحله شتاب موج جاری تحلیل می گردد. در شکل بالا شتاب این موج افزایشی است زیرا تغییرات شیب رو به زیاد شدن است.
منظور از پروجکشن فاصله بین دو سوئینگ بالایی در یک روند صعودی و فاصله بین دو سوئینگ پایینی در یک روند نزولی می باشد.
افزایش مقدار پروجکشن نشان دهنده افزایش قدرت روند و کاهش مقدار پروجکشن نشان دهنده ضعف روند است. در شکل فوق پروجکشن C از پروجکشن B طول کمتری دارد نشان از ضعف و یا روبه پایان بودن روند می دهد.
عمق یا depth فاصله یا طول اصلاح یک موج است. در یک روند صعودی فاصله بین سوئینگ بالا و سوئینگ پایین بعد از آن عمق می باشد و در یک روند نزولی فاصله بین سوئینگ پایین و سوئینگ بالای بعد از آن عمق می باشد. برای تشخیص ضعف و قدرت روند مقدار عمق بازگشتی از یک حرکت رفت را بررسی کنید.
در شکل بالا مقدار depth A نسبت به extension A مقدار کمتری دارد در مقایسه با مقدار depth B نسبت به extension B. و با ادامه روند همانطور که قابل مشاهده است، در Extension C مقدار عمق بازگشتی زیاد است که نشان از ضعف روند می دهد.
علاوه بر مقایسه بین depth و extension ها می توان خود depth های متوالی را نیز با یکدیگر مقایسه کرد.
به شکل زیر دقت کنید.
در شکل فوق انتظار می رفت که موج جدید به همان اندازه موج قبلی پیشروی کند و به هدف خود که با دایره مشخص شده برسد اما ناکام مانده است و سوئینگ بالا را در زیر آن هدف تشکیل داده است که نشان دهنده ضعف در روند است.
در گذشته بازار ساختار و یا حمایت و مقاومت اصلی در تایم فریم بالاتر و همچنین نوع روند در تایم فریم معاملاتی مشخص می شود. در حال حاضر بازار نیز قدرت و ضعف مشخص می شود که بر این اساس می توان جهت احتمالی آینده را پیشبینی نمود.
برای پیشبینی روند آینده بازار اصول زیر در نظر گرفته می شود:
با بررسی گذشته بازار پیشبینی جهت حرکت مشخص شد. حال با تشکیل کندل های جدید تحلیل دوباره صورت می گیرد تا پیشبینی قبلی را تایید یا رد کند. با هر کندل جدید تمایل معامله گران آشکار می گردد.
بررسی گذشته بازار و تحلیل آن جهت محتمل حرکت آینده قیمت را نشان می دهد. با ایجاد و تمام شدن هر کندل جدید، برای معامله گر اطلاعات مهمی را آشکار می کند که آیا حرکت پیش بینی شده تایید یا رد می گردد. بنابراین معامله گر با تمام شدن هر کندل آماده است تا واکنش مناسب را داشته باشد. معامله گر بایستی از هرگونه تصمیم گیری های ناشی از هیجان، ترس، طمع و… اجتناب کند.
در کندل های صعودی قیمت بسته شدن بالاتر از قیمت باز شدن می باشد و در کندل های نزولی قیمت بسته شدن پایین تر از قیمت باز شدن است.
در شکل فوق یک کندل روزانه که با تبدیل تایم فریم به یک ساعته تبدیل به 24 کندل یک ساعته شده است نشان داده شده است.
دریک کندل طول بدنه کندل نشان از قدرت و اراده معامله گران در یک جهت است. یعنی مثلا در یک کندل صعودی هر چه طول بدنه کندل بیشتر باشد، قدرت خریدارن بیشتر است.
در یک کندل فاصله بین پایین تر قیمت (پایین سایه پایینی کندل) و بالاترین قیمت (بالای سایه بالایی کندل) نشان از مقدار پوشش نرخ در واحد آن تایم فریم است. اگر سایه بلندتر در بالای کندل بود ضعف در خریداران و اگر سایه بلندتر در پایین کندل بود ضعف در فروشندگان را نشان می دهد.
یک کندل از پایین ترین قیمت تا بالاترین قیمت خود یک محدوده قیمتی را پوشش می دهد. برای تحلیل یک کندل می توان این محدوده قیمتی را بر سه قسمت مساوی تقسیم نمود. اگر کندل در یک سوم بالایی خود بسته شده باشد، قدرت خریداران در این کندل بیشتر است و تمایل صعود را نشان می دهد(High). اگر کندل در یک سوم میانی خود بسته شده باشد، قدرت خریداران و فروشندگان تقریبا برابر است(Mid). اگر کندل در یک سوم پایینی خود بسته شده باشد، قدرت فروشندگان در این کندل بیشتر است تمایل نزول را نشان می دهد(Low).
همچنین یک کندل را می توان با کندل قبلی خود در کنار هم تحلیل کرد. کندل جدید می تواند بالاتر از بالای کندل قبلی، بین پایین وبالای کندل قبلی و پایینتر از پایین کندل قبلی بسته شود. با توجه به این دسته بندی کندلی که بالاتر از بالای کندل قبلی بسته شود تمایل به صعود را نشان می دهد. کندلی که بین پایین وبالای کندل قبلی بسته شود تمایل به بازار رنج و کندلی که پایینتر از پایین کندل قبلی بسته شود تمایل به نزول را نشان می دهد.
در شکل زیر کندل جدید بالاتر از بالای (high) کندل قبلی بسته شده است. این کندل bull نامیده می شود.
در شکل زیر کندل جدید بین بالا و پایین کندل قبلی بسته شده است. این کندل range نامیده می شود.
در شکل زیر کندل جدید پایین تر از پایین (low) کندل قبلی بسته شده است. این کندل bear نامیده می شود.
حال با این دو تقسیم بندی در کل 9 حالت مختلف بوجود می آید به صورت زیر:
الگوهای کندلی که بیان شد بایستی در محل تشکیل آن تحلیل گردد. الگوی کندلی در نزدیکی حمایت مقاومت اصلی یا در میانه روند یا در سوئینگ های بالا و پایین در تصمیم گیری معامله گر به صورت متفاوت تاثیرگذار است. مثلا در حمایت اصلی الگوی ” های کلوز رنج” تشکیل می شود که یکی از نه یا 9 حالت بیان شده می باشد. این الگو در حمایت اصلی تریدر را به سمت پیشبینی قدرت خریداران و فرصت خرید می برد. باید توجه شود که هنوز مراحل تحلیل تمام نشده است!
در نزدیکی مقاومت معامله گر به دنبال فروش است. الگوهای کندلی قدرت و ضعف را در مقاومت نشان می دهد. ممکن است مقاومت را بشکند و بعد از آن ضعف نشان دهد و دوباره به زیر مقاومت بازگردد. ممکن با قدرت مقاومت را بشکند و در برگشت ضعف نشان دهد که نشانه پولبک است.
با بررسی الگوی کندلی در محل تشکیل آن یک تحلیل بدست می آید. حال با تشکیل هر کندل پس از آن این تحلیل تایید یا رد می شود. کندل های بعدی فرصت ورود را برای تریدر تعیین می کنند. فرصت ورود می تواند هم در تایید و هم در رد الگو ایجاد گردد. شرط موفقیت صبر و دقت معامله گر می باشد.
در روش پرایس اکشن طرح ها یا الگوهایی برای معامله وجود دارد که احتمال موفقیت در آنها بالا است. در ستاپ های پرایس اکشن در نقاطی ورود به بازار صورت می گیرد که استاپ لاس عده ای که با هیجان معامله کردند فعال می شود و نرخ به سمت هدف ستاپ حرکت می کند. در پرایس اکشن تریدر با باز شدن معامله خود همراه ترید می ماند و استاپ لاس خود را تغییر می دهد تا بیشترین سود حاصل گردد. معامله گر پرایس اکشن در نواحی مهم نشانه های ضعف در یک جهت را جست و جو می کند تا در جهت خلاف ضعف در نقطه ای مناسب وارد بازار شود. کسانی در معاملاتشان شکست می خورند که نواحی مهم و جهت قوت و ضعف را به درستی تشخیص نمی دهند. با فعال شدن استاپ لاس این دسته از معامله گران مبتدی، حرکت در جهت خلاف ضعف، سرعت می گیرد و معامله گر حرفه ای پرایس اکشن سود خود را بدست می آورد.
پس از تعیین حمایت و مقاومت در تایم فریم بالاتر، یافتن سوئینگ بالا و سوئینگ پایین در تایم فریم معاملاتی، تعیین قدرت و ضعف در تایم فریم معاملاتی، پیشبینی حرکت بعدی وتحلیل کندل به کندل به منظور تایید یا رد پیشبینی، حال ستاپ معاملاتی مناسب آشکار می گردد. در ادامه دوباره تحلیل هر کندل مسیر حرکت را مشخص می کند.
در روش پرایس اکشن پنج نوع ستاپ اصلی وجود دارد:
همانطور که از توضیحات ستاپ ها مشخص گردید ستاپ چهارم و پنجم در میان روند تشکیل می شود.
در ستاپ TST در نزدیکی حمایت و مقاومت ضعف بوجود می آید که نشان از برگشت قیمت می دهد. معامله گرانی که به حمایت و مقاومت اصلی توجه نکردند و ضعف را نیز ندیدند در جهت ادامه روند وارد می شوند و با برگشت قیمت استاپ لاس آنها فعال شده و به بازگشت شدیدتر قیمت کمک می شود.
با مشاهده علائم ضعف در نزدیکی حمایت و مقاومت که از مومنتوم آشکار می شود احتمال می رود که ستاپ TST بوجود آید.
هنگامیکه حرکت قیمت در نزدیکی حمایت یا مقاومت نشانه هایی از احتمال شکسته شدن این سطح را می دهد، بایستی حرکت قیمت کندل به کندل تحت نظر قرار گیرد. اگر نرخ یا قیمت به داخل ناحیه حمایت و مقاومت وارد شود اما پس از ورود به این ناحیه ضعف در شکست بوجود آید، نشانه های ستاپ BOF آشکار شده است. کسانیکه گمان بردند که سطح شکسته شده و برای ادامه روند وارد بازار شده اند با زیان خارج می شوند و استاپ لاس آنها فعال می گردد که بر قدرت برگشت قیمت می افزاید.
هنگامیکه قیمت یا نرخ از ناحیه حمایت و یا مقاومت عبور می کند و برگشتی همراه با ضعف به سمت ناحیه دارد ستاپ BPB آشکار می گردد.
در ستاپ BPB قبل از عبور قیمت از حمایت یا مقاومت معامله گرانی هستند که به نشانه های قدرت در حرکت قیمت بی توجه هستند. پس از عبور قیمت یا نرخ از سطح حمایتی یا مقاومتی هنگامیکه دوباره به سمت سطح حمایت یا مقاومت باز می گردد دوباره اشتباه می کنند و نشانه های ضعف را نمی بینند و انتظار دارند که قیمت به داخل محدوده باز گردد. یک معامله گر پرایس اکشن نشانه های قدرت و ضعف را در نواحی حساس با دقت تجزیه و تحلیل می کند تا بتواند حرکت بعدی نرخ یا قیمت را پیشبینی کند. پس از پیشبینی، هر کندل جدید برای معامله گر پرایس اکشن مهم به شمار می رود تا به درستی وارد بازار شود.
وقتی قیمت یا نرخ در ادامه روند جهت دار در حرکت است، مثلا از یک حمایت به سمت یک مقاومت اصلی، با پایان یک اصلاح همراه با نشانه های ضعف، ستاپ PB آشکار می گردد.
مقدار پولبک تا اندازه ای می تواند باشد که جهت روند را تغییر ندهد. (شرط تمام شدن یک روند پیش از این توضیح داده شده است)
وقتی قیمت یا نرخ در ادامه روند جهت دار است مثلا از یک حمایت به سمت یک مقاومت اصلی در حرکت است. در زمانیکه اصلاح می کند وضعف را در خلاف روند از خود نشان می دهد در این حالت ستاپ CPB آشکار می گردد. در این ستاپ پولبک از ستاپ PB بزرگتر و پیچیده تر است و تا موقعی که شرط تغییر روند ظاهر نشده باشد همچنان فرض پولبک پیچیده پابرجاست.
پولبک پیچیده، ظاهری نزدیک به اصلاح زیگزاگ abc در امواج الیوت دارد. البته می تواند شکل دیگر اصلاح های الیوتی را هم به خود بگیرد.
با توجه به این اصل ستاپ های PB و CPB که ورود پس از پولبک صورت می گیرد برای معامله مناسب است.
با توجه به این اصل ستاپ CPB برای معامله مناسب است. زیرا هنوز شرط تمام شدن روند ایجاد نشده است واز طرفی روند با قدرت پیش نمی رود.
با توجه به این اصل ستاپ BOF و TST برای معامله محتمل تر هستند. یعنی قیمت به احتمال زیاد قبل از رسیدن به ناحیه حمایتی یا مقاومتی باز می گردد یا اینکه نفوذ می کند و باز می گردد.
با توجه به این اصل و مشاهده نشانه قدرت در نزدیکی حمایت یا مقاومت و عبور از این نواحی حساس بایستی پس از شکست ناحیه حمایتی یا مقاومتی، قدرت و ضعف به دقت بررسی شود. ممکن است با ضعف پس از شکست ستاپ BOF برای معامله ایجاد شود. همچنین ممکن است پس از شکست در برگشت ضعف ایجاد گردد و فرصت ورود در پولبک فراهم شود که مطابقت با ستاپ BPB دارد.
در این اصل قیمت یا نرخ به حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر می رسد. محتمل ترین ستاپ BOF و TST می باشد.
در این اصل قیمت یا نرخ به حمایت و مقاومت تایم فریم بالاتر با قدرت می رسد و می شکند و عبور می کند. اگر در برگشت ضعف نشان دهد محتمل ترین ستاپ BPB می باشد که ورود پس از پولبک است. همچنین ممکن است پس از نفوذ به ناحیه حمایتی یا مقاومتی ضعف از خود نشان دهد که به احتمال زیاد ستاپ BOF برای معامله مهیا می گردد.
منبع: سود شیرین